۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

انتقال آرش شریفی به زندان اوین








 آرش شریفی زندانی اهل سنت محکوم به اعدام زندان مرکزی کاشان به زندان اوین منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آرش شریفی زندانی عقیدتی اهل سنت که روز چهارشنبه ۱۷ مهر ماه از سالن ۱۰ زندان رجایی شهر کرج به زندان مرکزی کاشان منتقل شده بود، طی روز گذشته به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
آرش شریفی در مهر ماه سال ۱۳۸۸ بازداشت و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه‌ای به اتهام «هواداری از گروههای سلفی» به اعدام محکوم شد.
گفتنی است، آرش شریفی به بیماری آسم مزمن مبتلاست و دچار حملات شدید آسم می‌شود.
هم اکنون شش زندانی اهل سنت محکوم به اعدام دیگر بنام‌های مختار رحیمی، شهرام احمدی، کاوه ویسی، کاوه شریفی، طالب ملکی و بهروز شاه نظری در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می‌شوند که خطر اجرای حکم ایشان باعث نگرانی محافل حقوق بشری شده است.

عدم انتقال احمد شاهرضایی به بند ۳۵۰









 احمد شاهرضایی بجای انتقال به بند ۳۵۰ از قرنطینه زندان اوین به بند ۸ این زندان منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، احمد شاهرضایی که روز شنبه ۷ دی ماه جهت اجرای محکومیت بازداشت شده بود به دنبال جلوگیری مسئولین زندان و وزارت اطلاعات از انتقال وی به بند ۳۵۰، از قرنطینه ۱ زندان اوین به بند ۸ این زندان منتقل شد.
در پی تماس تلفنی این فعال سیاسی و دانشجویی سابق دانشگاه یزد با نزدیکان خود ضمن اعلام انتقالش به بند ۸ زندان اوین که ویژه جرائم مالی می‌باشد، از برخوردهای بسیار ناشایست سایر زندانیان و مامورین زندان با او و شرایط نا‌مناسب خود در این بند خبر داد.
احمد شاهرضایی به جرم تبلیغ علیه نظام به واسطه پوشش خبری و ارتباط با خانواده زندانیان سیاسی در دادگاه انقلاب اسلامی به یک سال حبس تعزیری محکوم شده و ۲ ماه نیز از تایید حکم او گذشته بود.
وی در گذشته نیز به اتهام شرکت در تظاهرات و اقدام علیه امنیت ملی به یک سال و نیم زندان محکوم شده و حکم خود را در سال ۸۹ و ۹۰ در زندان اوین به طور کامل سپری کرده و سابقه بازداشت ۴۸ روزه در آبان و آذر ۹۱ را نیز توسط وزارت اطلاعات داشته است.

1506653_465697590200842_527366170_n

photo.php

ممنوعیت حضور مسیحیان فارسی زبان در کلیسای پطرس مقدس









کلیسای پطرس مقدس در تهران ممنوعیت حضور مسیحیان فارسی زبان را در این کلیسا اعلام کرد.
به گزارش «محبت نیوز» در ادامه فشارها بر کلیساهای کشور و تعطیل کردن کلیساهایی که عمدتن مسیحیان فارسی زبان در آن حضور دارند، کلیسای ساختمانی و رسمی پطرس مقدس در تهران درهای خود را به روی ایمانداران و نوکیشان مسیحی فارسی زبان بست .
بر اساس این گزارش در آستانه کریسمس سالروز تولد عیسای مسیح ، روز یکشنبه ۱۷ آذر ماه ۱۳۹۲ «سرگیس بنیامین» کشیش کلیسای پطرس در تهران، از اعضای این کلیسا که عمومن از مسیحیان فارسی زبان می باشند خواسته است که دیگر به این کلیسا مراجعه نکنند. این در حالیست که برخی از اعضا این کلیسا بیش از ۲۰ سال است که در این کلیسا عضویت داشته و در مراسم های هفتگی کلیسا شرکت می کنند.
یک هفته پس از آن که «کشیش بنیامین» از مسیحیان فارسی زبان خواست تا از حضور در کلیسا خودداری کنند از روز ۲۴ آذرماه سالجاری با نزدیک شدن به ایام کریسمس به طور رسمی نگهبان جلوی درب ورودی کلیسا از ورود اعضای فارسی زبان جلوگیری کرد. این ممنوعیت، معلمین کانون شادی ، خادمین و مشایخ کلیسا که از افراد با سابقه هستند را نیز شامل می گردد و حتی به آنان ابلاغ شده که برای پیگیری امورات شخصی هم به این کلیسا مراجعه نکنند !
هم‌چنین شنیده ها حاکی از آن دارد که کشیش سرگیس بنیامین اعلام کرده که از این پس این کلیسا به زبان غیر از زبان فارسی موعظه و مراسم هفتگی در آنجا برگزار خواهد شد. مدتهاست که کلیساها در ایران تحت فشار نهادهای امنیتی بویژه اطلاعات سپاه قرار گرفته اند تا از برگزاری جلسات به زبان فارسی خودداری کنند.
این اقدام در حالی صورت می‌گیرد که پیش از این اعضا و ایمان‌داران کلیسا در پی فشار و تهدیدات مسئولان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی کارت ملی و مشخصات خود را به این ارگان داده بودند و گویا وزارت اطلاعات بر این باور بوده که این تصمیم به نوعی بازدارنده خواهد بود و ترس از شناسایی مانع حضور فارسی زبانان در کلیسا می‌شود.
گفتنی است به جز چند خانوار مسیحی آشوری و یا ارمنی، بیشترین اعضای کلیسای پطرس مقدس در تهران را مسیحیان فارسی زبان تشکیل می دهند و در صورت عدم حضور آنان در واقع این کلیسا رو به تعطیلی خواهد رفت.
به اعتقاد تحلیلگران پشت پرده این قضایا «یوناتن بت کلیا» نماینده آشوریان در مجلس شورای اسلامی رژیم قرار دارد. سوابق وی نشان داده که همکاری تنگاتنگی به ویژه در سالهای اخیر با وزارت اطلاعات داشته و در نتیجه همین همکاری‌ها توانسته از قدرت و نفوذ خود استفاده کرده و بسیاری از کشیشان آشوری و ارمنی را با تهدید متقاعد سازد که تا از ورود نوکیشان و مسیحیان فارسی زبان به کلیساها جلوگیری کنند.
از سال ۲۰۱۱ اعمال فشار و محدودیت بر کلیساهای رسمی به شکل جدی‌تری آغاز و تا سال ۲۰۱۳ ادامه داشته است.

مخالفت با ملاقات حضوری شش زندانی اهل سنت در زندان اوین



احتمال اجرای حکم اعدام در پی پخش اعترافات تلویزیونی مغشوش








مسئولین قضایی بار دیگر با ملاقات حضوری زندانیان اهل سنت زندان اوین مخالفت کردند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بستگان دوتن از زندانیان اهل سنت در بند ۳۵۰ زندان اوین که برای گرفتن ملاقات حضوری به نزد دادستان مراجعه کرده بودند با مخالفت وی روبرو شدند.
مختار رحیمی، شهرام احمدی، کاوه ویسی، کاوه شریفی، طالب ملکی و بهروز شاه نظری، شش تن از زندانیان اهل سنت محکوم به اعدام بند ۳۵۰ زندان اوین پنج ماه است که از ملاقات حضوری با خانواده های خود محروم شده اند.
با توجه به پخش اعترافات تلویزیونی مغشوش از سوی صدا سیما خطر اعدام این شش زندانی اهل سنت باعث نگرانی محافل حقوق بشری شده است.

قتل یک جوان در اسلام آباد غرب توسط نیروی انتظامی








پوریا اسدی شهروند اهل اسلام آباد غرب، توسط یک مامور نیروی انتظامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پوریا اسدی که حدود ۳۰ سال سن داشت روز پنج‌شنبه ۵ دی ماه به اتهام سرقت بازداشت شده بود.
شاهدان عینی و محلی به گزارشگر هرانا گفتند : این جوان چند دقیقه پس از بازداشت توسط یکی از مامورین نیروی انتظامی حاضر در محل بنام «سروان رشیدیان» با چندین گلوله به قتل رسید.
گفتنی است، روز ۷ دی ماه تشییع جنازه این جوان در منطقه برگزار شده است.

امتناع زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین از دریافت غذا









پس از انتقال سه تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ به سلول انفرادی زندانیان این بند از دریافت غذا خودداری کردند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پس از انتقال حسن اسدی زیدآبادی، عماد بهاور و بهزاد عرب گل از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین به سلول‌های انفرادی بند ۲۴۰، زندانیان بند ۳۵۰ در اعتراض به این انتقال ناعادلانه شب گذشته از دریافت غذا خودداری نمودند و خواستار بازگرداندن آن‌ها به بند ۳۵۰ شدند.
قابل ذکر است این سه نفر در پی اعتراض و برخورد با عوامل محبوس وزارت اطلاعات که با سر دادن شعارهایی بر علیه زندانیان سیاسی عقیدتی قصد بر ایجاد تنش و درگیری در بند ۳۵۰ را داشتند، به بند ۲۴۰ و سلول انفرادی منتقل شدند.

۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

دیدار معاون دادستان تهران با زندان اهل سنت در ۵۷مین روز اعتصاب









«تورگ» معاون سیاسی دادستان تهران و رئیس دادسرای اوین با زندانیان اعتصابی زندان قزل‌حصار دیدار کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، معاون سیاسى دادستان تهران و رئیس دادسراى مقدس اوین به نام تورگ طی روزجاری براى اولین بار در طول این ۵۷ روز اعتصاب غذاى زندانیان اهل سنت به دیدار آن‌ها رفته و عملا به مذاکره با آن‌ها پرداخت.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «آقاى تورگ به زندانیان اهل سنت گفته بود که اعتصاب غذاى خود را بشکنند و من خودم شخصا پیگیر پرونده شما خواهم بود ولى زندانیان اهل سنت در جواب این درخواست گفته بودند که چه تضمینى وجود دارد که بعد از فک اعتصاب ما را اعدام نکنید؟ که آقاى تورگ اینجا هیچ جوابى به آن‌ها نداده بود. زندانیان اهل سنت به معاون سیاسى دادستان تهران رئیس دادسراى شهید مقدس اوین گفته بودند ابتدا ما را به رجایى شهر برگردانید و دادگاه علنى براى ما برگذار کنید تا ما هم به اعتصاب خود پایان دهیم. ولى تورگ با این درخواست مخالفت کرده بود. زندانیان یک پیشنهاد دیگر داده بودند و آن اینکه در حضور خانواده هاى ما قول بدهید که در یک دادگاه عادلانه و علنى ما را محاکمه مجدد مکنید تا ما هم اعتصاب غذاى خودمان را پایان دهیم که این بار هم از طرف آقاى تورگ با این پیشنهاد هم مخالفت شده بود. زندانیان عقیدتى اهل سنت که به اتهامهاى مبهمى در حبس هستند و براى آن‌ها احکام اعدام صادر شده است به تورگ معاون سیاسى دادستان تهران گفته بودند که ما دو بار با وعده هاى شما اعتصاب غذاى خودمان را شکستیم ولى وضعیتمان هیچ بهبودى پیدا نکرد و ما اکنون براى اجراى حکم لحظه شمارى می‌کنیم و دیگر گول وعده و وعیدهاى شما را نمی‌خوریم.»
گفتنى است بر اثر اعتصاب غذاى طولانى وضعیت جسمى حامد احمدى و جمشید دهقانى از در مرحله خطرناکی قرار دارد و نیازمند مراقبتهاى فورى پزشکى هستند ولى مسؤلان زندان و نهادهای امنیتى که مسؤل پرونده آن‌ها هستند به سلامت آن‌ها توجه و رسیدگى نمی‌کنند.
حامد احمدى و جمشید دهقانى و جهانگیر دهقانى و کمال ملایى از ۵۷ روز قبل دست به اعتصاب غذا زده‌اند.
طبق گفته وکلاى دو تن از زندانیان اهل سنت به نامهاى سید هادى حسینى و صدیق محمدى حکم اعدام آن‌ها توسط دیوان عالى کشور نقض خورده است و پرونده آن‌ها به سنندج باز گردانده شده است.
این دو زندانى به مدت ۵۵ روز همراه با زندانیان دیگر در اعتصاب بودند که با نقض خوردن حکمشان اعتصاب خود را شکستند.

نقض حکم اعدام دو تن از زندانیان اهل سنت قزل‌حصار








حکم اعدام سیدهادی حسینی و صدیق محمدی بدلیل اختلالات روانی نقض و این دوتن به اعتصاب غذای خود پایان دادند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز ۷ دی ماه سیدهادی حسینی و صدیق محمدی از طریق وکلای خود باخبر شدند که حکم اعدامشان از سوی دیوان عالی کشور نقض خورده و پرونده ایشان مجددا باید در دادگاه انقلاب سنندج مورد بررسی قرار گیرد.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «خانم فاطمه مرشد وکیل سیدهادی حسینی به خانواده این زندانی اهل سنت اعلام کرده است که به علت مشکلات روانی و اختلالات جدی روانی موکلش حکم اعدام ایشان نقض خورده و مجددا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.»
وی همچنین گفت: «آقاى حمید ساعدى موچش وکیل صدیق محمدى هم به خانواده آقاى محمدى اعلام کرده است که حکم موکلش به علت اختلالات روانى لغو شده است. سید هادى حسینى و صدیق محمدى روزانه ۲۱ قرص اعصاب و روان مصرف می‌کنند و رفتارشان کاملا غیر عادى شده است سید هادى حسینى از بیمارستان فارابى کرمانشاه کارت قرمز گرفته بود وى در زندانهاى سنندج و اوین و رجایى شهر بدون محاکمه بازداشت بود و اکنون یک سال کامل است که در زندان قزلحصار منتظر اجراى حکم اعدام خویش است.»

ایجاد تشنج در بند ۳۵۰ و انتقال سه زندانی به انفرادی









 صبح امروز (۹دی) در پی اعلام چند تن از عوامل محبوس وزارت اطلاعات در ۳۵۰ زندان اوین مبنی بر برپایی راهپیمایی ۹دی بر علیه زندانیان سیاسی عقیدتی و حضور نیروهای وزارت اطلاعات در جلوی درب ورودی بند ۳۵۰ فضای این بند متشنج شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پس از آن یکی از زندانیان امنیتی با تطمیع وزارت اطلاعات اقدام به سر دادن شعارهایی بر علیه زندانیان سیاسی – عقیدتی کرده و موجب ناراحتی و برخورد آنان شد که در این بین طی اقدامی عجیب و ناعادلانه از سوی مسولین زندان ، سه زندانی به نامهای عماد بهاور، حسن اسدی زیدآبادی و بهزاد عرب گل به سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شدند.
قابل ذکر است از سال گذشته عباسی نماینده وزارت اطلاعات با حضور در بند ۳۵۰ زندان اوین اقدام به ایجاد تنش و درگیری مینماید که بنا به اطلاعات به دست آمده ، اتفاقات صورت گرفته و تحریک زندانیان سیاسی عقیدتی در روز جاری با هماهنگی وی صورت گرفته است.

بلاتکلیفی منوچهر خلوصی زندانی بهایی در مشهد









با گذشت یک ماه از بازداشت یک شهروند بهایی به نام “منوچهر خلوصی” توسط اداره اطلاعات مشهد هیچ اطلاعی از وضعیت وی در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پیگیری خانواده نامبرده نیز طی یک ماه گذشته ثمری نداشته است.
تارنمای دادسرای انقلاب اتهام وی را “تبلیغ علیه نظام” عنوان کرده است ولی مسئولین پرونده تاکنون در مورد اتهام فرد بازداشت شده، پاسخ روشنی به خانواده وی نداده اند.
هم‌چنین بازپرس پرونده قرار دو ماه بازداشت موقت را برای منوچهر خلوصی تعیین کرده که خانواده این زندانی عقیدتی از مسئول پرونده خواسته اند که در صورت اتمام بازپرسی، نامبرده را به قید وثیقه آزاد کنند که به این درخواست نیز تاکنون توجهی نشده است.
یاداوری می شود که ماموران وزارت اطلاعات در مشهد در صبح روز جمعه ۸ آذر ماه ۹۲ با نشان دادن برگه ای به امضای بازپرس منصوری از طرف شعبه ۹۰۵ دادسرای انقلاب مشهد به تاریخ ۳ آذر ماه ۱۳۹۲، منوچهر خلوصی را در منزل مسکونی جلب نموده که از آن تاریخ تاکنون دربازداشتگاه اداره اطلاعات مشهد بازداشت می باشد.

لغو اعزام سعید متین پور به بیمارستان









 روز گذشته به هنگام اعزام سعید متین پور به مرکز درمانی خارج از زندان اوین در پی اعتراض وی به اجباری بودن پوشیدن لباس زندان و استفاده از از دستبند اعزام وی از سوی مسئولان زندان لغوشد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، اجباری بودن پوشش ویژه زندان و استفاده از دستبند و پابند برای برخی از زندانیان سیاسی و عقیدتی موردی بوده است که در گذشته نیز موجب  اعتراض زندانیان را فراهم آورده بود که متعاقب آن نیز مسئولان زندان زندانیان را از رسیدگی پزشکی محروم کردند.
سعید متین پور فعال مدنی اهل زنجان که از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به اتهام ارتباط با بیگانگان و جاسوسی و تبلیغ علیه نظام به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده است از تاریخ ۲۰ تیرماه  سال ۱۳۸۸ تاکنون بدون امکان استفاده از مرخصی در زندان به سر می برد.
سعید متین پور طی این سالها از بیماریهای گوناگونی از جمله انحناء در محور ستون فقرات، دیسک کمر،  نارسایی قلبی، مشکل دستگاه گوارشی، سینوزیت و پوسیدگی دندانها رنج می برد.
روز گذشته برای نخستین بار طی سالهای اخیر نسبت به اعزام وی به مراکز درمانی اقدام شد که به دلیل اعتراض وی به پوشش ویژه ی زندانیان و الزام به زدن دستبند این اعزام از سوی مسئولان زندان لغو شد.

بی‌خبری از وضعیت هاشم شعبانی و هادی راشدی









از تاریخ ۱۶ آذر ماه هیچ اطلاعی از هاشم شعبانی و هادی راشدی دو زندانی محکوم به اعدام در دست نیست.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، از روز شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۲، هاشم شعبانی‌نژاد وهادی راشدی دو فعال فرهنگی شهررامشیر که احکام اعدام آن‌ها توسط شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور تایید شده بود، توسط اداره اطلاعات اهواز به مکانی نامعلوم انتقال داده شده‌اند.
از روز انتقال این فعالان فرهنگی تاکنون هیچ خبری به وکیل مدافع آن‌ها و خانواده‌هایشان داده نشده است.
یکی از وکلای مدافع این پرونده گفته است: «چند روز پیش به زندان کارون مراجعه کرده‌ام و از مدیر زندان در مورد سرنوشت موکلم و شایعاتی مبنی بر اجرای حکم اعدام پرسیدم، اما مدیر زندان این شایعات را تکذیب کردند.»
این وکیل مدافع افزود که رئیس زندان کارون به وی گفته است، فعلا در خصوص اجرای حکم اقدامی صورت نگرفته است.
این وکیل مدافع همچنین گفت: «از کانالهای قانونی که در حوزه قوه قضائیه هست هم بنده به عنوان وکیل و هم خانوده‌ها تلاش می‌کنیم، در ضمن این دو نفر تقاضای اعاده دادرسی کردند و در حال رسیدگی است، عملا ازاین تقاضا چه مثبت ویا منفی نتیجه‌ای دریافت نکردیم و چیزی در این خصوص به ما ابلاغ نشده است.»
وکیل مدافع این فعالان فرهنگی عرب می‌گوید: «شایعات زیاد است و حتی بعضی از این شایعات در مورد اینکه عفو شامل سه نفر دیگر این پرونده شده است اما بنده بعنوان وکیل رسماً نمی‌توانم این‌ها را تایید بکنم یا نفی بکنم چون در حوزه مسائل اجرایی عملاً ما دسترسی زیادی به این اطلاعات نداریم؛ قوه قضائیه و مراجع قضایی موظف ومکلف‌اند ما را مطلع سازند اما درعمل ما خبرخاصی دریافت نکرده‌ایم. درباره عفو سه محکوم دیگر به صورت رسمی چیزی به ما ابلاغ نشده که عفو آن‌ها مورد پذیرش واقع شده یا اینکه رد شده، تکلیفی هم از نظر قانون وجود نداره که قوه قضائیه ما را در جریان این موضوع بگذارد اما تا آنجایی که ما اطلاع داریم یکسری تلاشهایی دارد صورت می‌گیرد که به نحوی تخفیف یا عفو شامل حال آن‌ها شود.»
سید جعفر موسوی وکیل مدافع هاشم شعبانی‌نژاد وهادی راشدی در مورد علت انتقال آن‌ها می‌گوید: «معمولاً در پرونده‌های امنیتی ممکن است یک سری ابهاماتی باشد و نیازمند بازجویی است؛ طبق روند معمول ضابطین قضایی با اخذ مجوز از دادستان می‌توانند این زندانیان که محکوم هستند و پرونده‌های دیگری علیه آن‌ها درجریان است، آن‌ها را ببرند و در مراجع خودشان از آن‌ها در خصوص سایر متهمین یا سایر پرونده‌ها بازجویی‌هایی مجدد داشته باشند.»
با توجه به اجرای احکام اعدام مخفیانه چهار فعال دیگر از شهر شادگان در ماه گذشته و روند بی‌اطلاع ماندن وکلا وخانواده‌ها در خصوص اجرای احکام اعدام و سرنوشت محکومان ازسوی مقامات قضائی جمهوری اسلامی، نگرانی ازوضعیت مبهم این دو فعال عرب را بیشتر کرده است.
در این مورد وکیل پرونده می‌گوید «قطعا این نگرانی وجود دارد که احکام صادره به اجرا درآمده‌اند، چرا که پرونده‌ها رفته دیوان و تایید شده و در مرحله اجرا هستند و از نظر قانونی دادستان یا دادیار می‌تواند بر حسب مصوباتی که دارند حکم را اجرا بکنند.»
پیش‌تر وزارت خارجه بریتانیا، پارلمان بریتانیا، وزارت خارجه آلمان، نروژ، وزارت خارجه آمریکا، پارلمان اروپا، گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران دکتر احمد شهید و نهادهای حقوق بشری مانند عفوبین الملل و دیدبان حقوق بشر احکام اعدام این افراد را محکوم کرده‌اند.
در مورد انتقال هاشم شعبانی‌نژاد و هادی راشدی، «جین لامبرت»، «ماری هونی بول» و «دکتر چارلز تنوک» اعضای پارلمان اروپا در لندن طی هفته جاری از نماینده عالی اتحادیه اروپا و مسؤل سیاست خارجی اتحادیه اروپا کا‌ترین اشتون درخواست فوری جهت روشن شدن سرنوشت این دو فعال فرهنگی نموده‌اند. در ۱۸ آذر ماه ۱۳۹۲ نیز عفوبین الملل نسبت به خطر اعدام این دوفعال عرب هشدار داده است.
شایان ذکر است که شایعاتی درباره اعدام هاشم شعبانی‌نژاد وهادی راشدی دوفعال فرهنگی عرب خلفیه، در شبکه‌های اجتماعی نظیر فیسبوک منتشر شده است.

شش زندانی اهل سنت در وضعیت خطرناک / حشمت الله طبرزدی









 حشمت الله طبرزدی روزنامه نگار و دبیر جبهه دمکراتیک ایران و همچنین زندانی سیاسی زندان رجایی شهرکرج که هم اکنون در مرخصی بسر می‌برد در طی نامه‌ای می‌نویسد: «نباید اجازه دهیم مرزهای کاذب ناشی از فرهنگ منحط خودی و غیر خودی که طی سه دههٔ گذشته در این مرز و بوم گسترش یافته، موجب این شود که در برابر چنین مظلومیتی همچنان سکوت کنیم.»
متن کامل این نامه که یک نسخه از آن در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته را در زیر می‌خوانید:
هم میهنان عزیز ابتدا به این خبر تاسف انگیز توجه فرمایید:
«خبرگزاری هرانا – شش زندانی اهل سنت محکوم به اعدام در زندان قزل‌حصار در ۵۵مین روز از اعتصاب غذا با مشکلات بینایی و خونریزی کلیه مواجه هستند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حامد احمدی یکی از شش زندانی اهل سنت که در اعتصاب غذا بسر می‌برد دچارخونریزی کلیه شده و دیگر قادر به ادرار کردن نیست؛ وی در شرایط خطرناکی بسر می‌برد.
از بین رفتن سوی چشم از دیگر مشکلاتی است که چند تن از این زندانیان اعتصاب کننده بدان دچار شده‌اند و مسئولین هیچ‌گونه رسیدگی در این باره صورت نداده‌اند…»
به راستی بر عهدهٔ همهٔ کسانی که حقوق بشر را امری فرا ایدئولوژیک می‌دانند، است که با شنیدن این خبر دست به اقدام جدی برای نجات جان چند انسان مظلوم و زندانی بزنند.
نباید اجازه دهیم مرزهای کاذب ناشی از فرهنگ منحط خودی و غیر خودی که طی سه دههٔ گذشته در این مرز و بوم گسترش یافته، موجب این شود که در برابر چنین مظلومیتی همچنان سکوت کنیم.
خبر رسانی گسترده در مورد وضعیت بحرانی‌ای زندانیان اولین گام در این راستا است.
بر حاکمین فشار بیاوریم تا به خواسته‌های آن‌ها توجه کنند و از نهاد‌های بین المللی مدافع حقوق بشر بخواهیم از آنان پشتیبانی کنند و از وکلا و خانواده‌های آن‌ها درخواست نماییم تا زمینهٔ شکستن اعتصاب غذای آنان را فراهم سازند.
حشمت اله طبرزدی/ ۹/دی ماه/۱۳۹۲ خورشیدی.

هیس! پسرها هم فریاد نمی‌زنند










“هر بار در مهمانی‌ها حضور داشت و با پدرم برنامه سفر می‌ریخت و با لبخندی چندش‌آور می‌گفت ‘دیگه مرد شده و باید با من بیاید شکار’… وقتی مرد خوشحال شدم. هنوز هم نتوانسته‌ام به پدرم بگویم که دوست صمیمی‌اش مرا اذیت کرده است.”
اسماعیل که وارد دهه ۳۰ زندگی خود شده، با اشاره به اینکه حتی یادآوری این خاطره هم برایش آزار دهنده است، می‌گوید: “من هنوز ازدواج نکرده‌ام، به این دلیل که نمی‌خواهم پدر فرزندی باشم که شاید روزی در جایی همان بلایی که سر من آمد، سر او هم بیاید.”
در میان ایرانیان وقتی از آزار و اذیت جنسی کودکان صحبت می‌شود، معمولا نگاه‌ها به سمت کودکان دختر می‌رود و کمتر به پسران توجه می‌شود. برخی از کارشناسان معتقدند این مسئله از فرهنگ ایران نشات گرفته و برخی معتقدند صحبت در مورد آزار جنسی کودکان پسر که در فرهنگ عامه از آن به عنوان “بچه بازی” یاد می‌شود، تابو است.
کتایون خوشابی، فوق تخصص روانپزشکی کودکان در ایران اخیرا با اشاره به اینکه طبق آمار جهانی، قربانیان اکثر سوءاستفاده‌های جنسی دختران هستند، گفته که در ایران به نظر می‌رسد “پسران بیشتر از دختران مورد سوء استفاده جنسی قرار می گیرند و دلیل آن را می توان قیدها و محدودیت‌ها و مراقبت‌هایی دانست که خانواده‌ها بیشتر برای دختران قائل هستند و پسرها به دلیل آزادی عمل بیشتری که دارند و نظارت کمی که والدین روی رفت وآمد آنها اعمال می کنند بیشتر مورد آزار جنسی افراد غریبه قرار می گیرند.”
سعید که در حال حاضر خارج از ایران زندگی می‌کند، می‌گوید: “پدرم مدیر مدرسه بود، یک معلم عربی در دوران راهنمایی داشتیم که به یکی از بچه‌ها پیشنهاد کرده بود برای اینکه در عربی نمره قبولی بیاورد، می‌تواند با او هم بستر شود، نمی‌دانم این معلم تنها به این دانش آموز پیشنهاد داده بود یا نه، اما وقتی من موضوع را شنیدم، با بقیه همکلاسی‌ها جوی علیه معلم درست کردیم که برای سال بعد معلم نیامد، یعنی گفتند اخراج شد.”
به گفته مددکاران اجتماعی وجود این مسئله در فرهنگ عامه به معنی پذیرش چنین مسئله‌ای در همه سطوح جامعه نیست، اما تابو بودن صحبت کردن در خصوص این موضوع سبب شده این مسئله به شکل یک موضوع زیرپوستی در سطح کشور وجود داشته باشد.
به اعتقاد فعالان حوزه کودک، امنیت جنسی پسر بچه‌ها موضوع کم اهمیت تری از موضوع امنیت جنسی دختران تلقی می شود و والدین به اینکه پسرشان شب را مثلا در خانه دوستی سپری کند کمتر حساسیت نشان می دهند تا اینکه دخترشان بخواهد چنین کاری کند. در سالهای اخیر این نوع نگاه کمی تغییر کرده و حساسیت والدین در مورد امنیت پسران هم افزایش یافته است.
اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده کل پلیس ایران در سال ۹۱ در گفت و گو با روزنامه قانون اعلام کرد که “در ۹۰۰ پرونده ثبت شده از تجاوز در سال ۱۳۹۰ حدود ۴۰ درصد آمار تجاوز مربوط به زنان و ۶۰ درصد آن مربوط به مردان بوده که بیشتر علیه افراد زیر ۱۵ سال صورت گرفته است.”
رضا در دوران دبستان و راهنمایی از مدرسه تا خانه سوار مینی‌بوس می‌شد، او که در حال حاضر ۳۵ ساله است، می‎گوید: “سوار مینی‌بوس می شدم، احساس می‌کردم، آقایی به شکل عجیبی به من چسبیده، یا در یک لحظه دست مردی را بین پاهایم می‌دیدم، می‌ترسیدم، جرات نمی‌کردم به خانواده چیزی بگویم، از ترس مدتی سوار مینی‌بوس نمی‌شدم و تا خانه پیاده می‌رفتم، هر روز هم پدر و مادرم به شدت مرا دعوا می‌کردند که برای چی اینقدر دیر به خانه می‌رسم، اما می‌ترسیدم که بگویم چه اتفاقی می افتد”.
منصوره مقاره عابد، رئیس انجمن ایرانی مطالعات زنان به تازگی در این مورد گفته است: “به کودکان اجازه داده نمی شود که بتوانند درباره اینکه مورد سوء استفاده قرار گرفته اند صحبت کنند و بزرگسالان نیز نمی توانند از احتمال خطر بروز خشونت جنسی در خانه حرف بزنند و حتی نمی دانند در صورت مشهود شدن اتفاق چگونه باید برخورد کنند.”
همچنین آرش اکمل، متخصص روان شناسی  در آمریکا نوشته که بسیاری از بیماران او در آمریکا ایرانیانی هستند که در دوران کودکی توسط یکی از اعضای خانواده مورد آزار جنسی قرار گرفته اند و امکان صحبت کردن در مورد آن را نداشتند.
به گفته آقای اکمل، بسیاری به دلیل کمبود آموزش و آگاهی فکر می‌کنند اتفاقاتی که برای کودکان در دوران کودکی روی می‌دهد به سرعت فراموش می‌شود درحالیکه این طور نیست.
از سوی دیگر به اعتقاد برخی از مشاوران امور کودک، وقتی دختر بچه‌ای حاضر می‌شود در مورد آزار جنسی صحبت کند، به او به چشم یک قهرمان نگاه می‌شود، اما با توجه به فرهنگ مردسالاری حاکم بر ایران، اگر پسر بچه‌ای در این مورد صحبت کند، نگاه ترحم آمیز همراه با کنایه‌های مختلف را باید تحمل کند و تنها راه برای مقابله با این پدیده آموزش است.
سهیل که دوران کودکی و نوجوانی خود را در اطراف تهران زندگی کرده، می‌گوید: “نزدیک خانه ما کوره پز خانه و شیشه گری بود، آنجا کلی بچه کار می‌کرد، این اتفاق آنجا خیلی متدوال بود، کارگرهای بزرگ‌تر یا سر کارگرها عموما با این بچه‌ها بودند، مامان و بابای من اجازه نمی‌دادند با این بچه‌ها بازی کنم.”
امیر با یادآوری دوران دبیرستانش می‌گوید: “در دبیرستان ما پسرهای بزرگتر و هیکلی عموما پسر بچه‌های کوچکتر و خوش قیافه را اذیت می‌کردند، یا به زور می‌بردند در توالت و مجبورمان می‌کردند کارهایی بکنیم که جرات نمی‌کردیم به مدیر و ناظم بگوییم.”
(در این متن برای حفظ حریم خصوصی مصاحبه شدگان از اسامی مستعار استفاده شده است)
منبع: بی بی سی

۱۳۹۲ دی ۸, یکشنبه

سالگرد اعدام ۶ زندانی عقیدتی اهل سنت در زندان قزل‌حصار









 در ۷ دی ماه سال گذشته ۶ تن از زندانیان عقیدتی اهل سنت در زندان قزل‌حصار کرج از طریق چوبه دار اعدام شدند.
۶ تن دیگر از زندانیان عقیدتی اهل سنت که هم اکنون در ۵۵مین روز از اعتصاب غذا بسر می‌برند و با حکم اعدام روبرو هستند، طی نامه‌ای که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته می‌نویسند: «ما امروز از داخل‌‌‌ همان زندان، با‌‌‌ همان اتهام، با‌‌‌ همان حکم از‌‌‌ همان دادگاه و توسط‌‌‌ همان قاضى، از تمام مردم حق طلب ایران و جهان خواستاریم که این جنایت هولناک و این قتل عمد را هرگز فراموش نکنند و براى مجازات عاملان آن جنایت از هیچ تلاشى دریغ نکنند زیرا که با فراموش کردن این مصیبت و این جنایت‌ها، عملا دست حکومت را براى انجام و تکرار اینچنین جنایتهایى باز می‌گذاریم و حکومت ماشین اعدام خود را با سرعت بیشترى به جلو پیش خواهد راند.»

متن کامل این نامه را در زیر می‌خوانید:
نامه زندان اعتصاب کننده اهل سنت در زندان قزلحصار
به یاد زندانیان اهل سنت اعدام شده در زندان قزلحصار
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز ۷ دى ماه ۱۳۹۲ ما زندانیان عقیدتى سیاسى اهل سنت در ۵۴مین روز اعتصاب غذاى خودمان در اعتراض به احکام اعدام صادره براى خود هستیم.
امروز مصادف است با اعدام ۶ تن از برادران و همسنگران ما، در راه احقاق حقوق ضایع شده اهل سنت ایران به صورت عمومى و اهل سنت کردستان به صورت ویژه.
سال گذشته در چنین روزى ۶ تن از دوستان و هم قطاریان ما به نامهاى ۱. اصغر رحیمی ۲. کیوان زند کریمی۳. بهنام رحیمی ۴. محمد ظاهر بهمنی ۵. هوشیار محمدی ۶. بهرام احمدی به خاطر جرمى که هرگز مرتکب آن نشده بودند اعدام شدند.
ما امروز از داخل‌‌ همان زندان، با‌‌ همان اتهام، با‌‌ همان حکم از‌‌ همان دادگاه و توسط‌‌ همان قاضى، از تمام مردم حق طلب ایران و جهان خواستاریم که این جنایت هولناک و این قتل عمد را هرگز فراموش نکنند و براى مجازات عاملان آن جنایت از هیچ تلاشى دریغ نکنند زیرا که با فراموش کردن این مصیبت و این جنایت‌ها، عملا دست حکومت را براى انجام و تکرار اینچنین جنایتهایى باز می‌گذاریم و حکومت ماشین اعدام خود را با سرعت بیشترى به جلو پیش خواهد راند.
همچنین از تمام شما مردم شریف ایران و تمام نهادهاى حق طلب خواستاریم که به حکومت ایران جهت پایان دادن به ظلم و ستم به اهل سنت ایران و همچنین آزاد کردن تمامى زندانیان اهل سنت و لغو احکام جائرانه براى فعالین اهل سنت، فشار مضاعف وارد کنند و در حمایت از ما بیانیه صادر کنند.
ما ۶ نفر از زندانیان اهل سنت که در زندان قزل حصار، که خاص براى جرایم اجتماعى است نگهدارى می‌شویم و به علت اعتصاب غذاى طولانى مدت دچار مشکلات بسیار جدى شده‌ایم و متأسفانه حکومت و مسؤلان زندان هم هیچگونه توجهى به وضعیت ما نمی‌کنند و سکوت جامعه جهانى خیال حکومت را آسوده کرده است و هیچ فشارى را بر خود احساس نمی‌کند و بار‌ها به ما گفته‌اند منتظریم اعتصابتان را بشکنید تا ما شما را اعدام کنیم.
لذا از همه خواستاریم که با هر آنچه که در توان دارند نگذارند سرنوشت ما ۶ نفر، همانند ۶ همقطارمان بشود که سال گذشته به علت نبود پوشش رسانه اى و عدم حمایت مجامع جهانى از آن‌ها، حکومت ایران آن‌ها را با خیالى آسوده به دار آویخت.
نویسندگان نامه ۱ – سید هادى حسینى ۲ – حامد احمدى ۳ – کمال ملایى ۴ – جمشید دهقانى ۵- جهانگیر دهقانى ۶- صدیق محمدى
تاریخ تنظیم نامه ۷/۱۰/۱۳۹۲ در سالروز اعدام ۶ تن از جوانان اهل سنت کردستان در زندان قزلحصار

مرگ ۵۳ نفر در کمپ ترک اعتیاد شفق








فاطمه جمال‌پور در روزنامه شرق نوشت: «۵۳ نفر از معتادانی که به شفق آورده شدند اسهال خونی گرفتند و مردند»، «انترن به بچه‌ها می‌گفت اگر برایم برقصید داروی سرماخوردگی می‌گیرید»، «پایم را از خط زرد آن‌طرف‌تر گذاشتم و تا سرحد مرگ با لوله سبز کتک خوردم» و… اینها همه روایت‌های معتادانی است که تجربه رفتن به اردوگاه ترک اعتیاد اجباری «شفق» را از سر گذرانده‌اند. روبه‌رویم می‌نشینند و می‌گویند و می‌گویند. شاید برای ساعت‌ها حرف دارند؛ روایت‌های تکان‌دهنده‌ای از شفق، از نگاه و سیستمی که معتاد را شهروند نمی‌داند یا حتی انسان؛ روایت‌هایی آنقدر تکان‌دهنده که گاه مجبورت می‌کند مصاحبه را قطع کنی و بروی قدم بزنی یا چند نفس عمیق بکشی.
اردوگاه اجباری درمان اعتیاد «شفق» یا به قول مسوولان «کمپ شفق» اردوگاهی است که بر اساس اصلاحیه قانون درمان اعتیاد مصوب مجمع‌تشخیص‌مصلحت‌نظام در سال ۸۹ برای درمان معتادان متجاهر یعنی معتادانی که از ظاهرشان می‌توان پی به اعتیادشان برد ایجاد شد. قرار بود این اردوگاه زیرنظر شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر ایجاد شود و وزارت بهداشت، ستاد مبارزه با موادمخدر، شهرداری تهران و… در ایجاد و تجهیز و ساماندهی معتادان در این مراکز مشارکت داشته باشند اما هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها نیفتاد و در عمل شفق به جایی برای نگهداری معتادان برای مدتی کوتاه بدون رعایت کمترین حقوق انسانی‌شان بدل شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگو‌های ما با معتادانی است که از «شفق» بازگشته‌اند با روایت‌هایی از مرگ، گرسنگی، ضرب‌وشتم و…
سیدمحمد ۳۳‌ساله است. با موهای جوگندمی، صورتی بسیار لاغر و استخوان‌های بیرون زده. می‌گوید: «۱۰سال مصرف موادمخدر را داشتم. دوسال است که با مصرف متادون پیشگیری می‌کنم. من با اینکه کارت «متادون» داشتم، توسط گشت شهرداری من را گرفتند. حتی از ما تست گرفته نشد درحالی که قرار بود تست گرفته شود و تحویل «شفق» شدم.»

‌چه زمانی شما را گرفتند؟

دوماه پیش، ۴۷ روز آنجا بودم. در میدان شوش داشتم می‌آمدم به همین مرکز گذری درمان اعتیاد که پناهگاه ماست. نیروی انتظامی من را دستگیر کرد، کارت «متادون» خود را نشان دادم، مامور گفت بیا برویم آزادت می‌کنیم، مشکلی ندارد. گفتم تست بگیرید من مشکلی ندارم، اما شب تا صبح ما را نگه داشتند و بعد ما را به شفق بردند. من حتی گفتم پول کیت تست اعتیاد را از جیب خودم می‌دهم تا از ما تست بگیرند و اگر موردی نداشتیم ما را آزاد کنند، اما این کار را نکردند. من به کمپ رفتم، وقتی برگشتم وزنم چندین‌کیلو اضافه شده بود یا حتی وقتی مواد را مصرف می‌کردم وزنم و ظاهرم خیلی بهتر از زمانی بود که از شفق آزاد شدم. من هر سری که ترک می‌کردم سیستم بدنی‌ام برمی‌گشت وزن و ظاهرم درست می‌شد، اما الان این ظاهر آدمی است که تازه از شفق آزاد شده است. بچه‌ها تعجب می‌کنند به من می‌گویند مصرفت را خیلی بالا بردی؟ من می‌گویم من تازه از «شفق» آمده‌ام دیگر خودتان متوجه شوید چه وضعیت غذایی افتضاحی در آنجا حاکم بود.

‌تعدادتان در «شفق» چقدر بود؟ آیا کف‌خواب هم داشتید؟

سه، چهار روز در هفته، هر اتاق ۲۰، ۳۰ نفر کف‌خواب داشت. در هفته تنها دوروز بچه‌ها روی تخت می‌خوابیدند.

«شفق» سوله است؟

یک سوله یک‌تیکه است با ۱۴ اتاق روبه‌روی هم. هر اتاق ۵۰ تخت دارد. کف هر اتاق هم ۲۰، ۳۰ نفر کف‌خواب هستند. هر سه‌نفر دوتا پتو، یکی زیر و یکی رو با وجود سرمای آنجا.

‌وسایل گرمایشی ندارد؟

نه سیستم گرمایشی ندارد، اصلا موتورخانه کار نمی‌کند. من بیرون که آمدم ۲۰، ۳۰هزارتومان هزینه دوا و دکترم شد. بابت سرماخوردگی و آب سرد. اعتراض که می‌کردیم به ما می‌گفتند همینی که هست.

‌یعنی برای استحمام آب گرم نداشتید؟

نه نداشتیم می‌گفتند همینی که هست با آب سرد.

‌آنجا فقط سه وعده غذایی می‌دادند؟ میان‌وعده یا میوه چطور؟

نه اصلا میوه را که باید در خواب می‌دیدیم. تازه بعضی مواقع نان همراه غذا را قطع می‌کردند می‌گفتند نیامده، بعضی مواقع صبحانه چایی تلخ بود و می‌گفتند قند و شکر نیست. وضعیت نظافت هم افتضاح بود. اصلا چیزی به‌نام مایع دستشویی، تاید و شامپو نداشتیم. یادمان رفته بود.

‌آنجا آیا مورد ضرب‌وشتم و تنبیه بدنی هم قرار می‌گرفتید؟

بله.

‌چرا شما را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند؟

این کار را می‌کردند که وحشت ایجاد کنند.
پیرمردی برای رفتن به دستشویی مشکل داشت، نمی‌توانست خودش را نگه دارد، سه‌بار تکرار کرد و به‌همین خاطر پیرمرد ۷۰ساله را به‌شدت کتک زدند.

‌وضعیت استحمام و استفاده از سرویس بهداشتی چطور بود؟ آیا تعداد حمام و سرویس بهداشتی کافی بود؟

استحمام و استفاده از سرویس بهداشتی آنجا ساعت داشت؛ مثلا پشت بلندگو اعلام می‌کردند برای ۲۰دقیقه تردد باز است. برای ۸۰۰نفر پنج تا سرویس بهداشتی و اگر تردد طول می‌کشید با لوله سبز کتک می‌زدند، هرکسی که جا می‌ماند را کتک می‌زدند.

‌چندبار در روز زنگ سرویس بهداشتی را می‌زدند؟

سه‌بار؛ یک‌بار قبل از صبحانه، قبل از ناهار و بعد از شام.

‌آنجا چه تعداد نیرو مستقر بود؟ نیروی انتظامی یا… ؟

آنجا نیروی انتظامی نیست، دست‌اندرکاران خودشان بودند. بعضی‌هایشان خودشان مصرف می‌کردند. خود من دیدم آقای «آ» که مسوول آنجا بود مصرف می‌کرد. من انفرادی بودم، پایپ خودش را نشان داد و چنین آزاری را در دوره ترک به ما می‌دادند.

‌به چه دلیلی شما را به انفرادی بردند؟

برای همون تنبیهی که شده بودم.

‌بازرس‌هایی که می‌آمدند از کدام ارگان‌ها بودند؟

از قوه‌قضاییه و وزارت بهداشت اما بچه‌ها را می‌ترساندند تا حرفی نزنند.

‌آیا آنجا مددکار و پزشک مستقر بود؟

مددکار آقای… بود، که الان چندین‌سال است آنجا مستقر است و پولش را از پیمانکار می‌گرفت و هیچ کاری نمی‌کرد.

‌یعنی خدمات مددکاری به شما ارایه نمی‌شد؟

اصلا، به‌هیچ‌عنوان، من زندان رفتم و تجربه خدمات مددکاری را دارم، اما آنجا چیزی به‌نام مددکاری وجود نداشت.

‌معتادانی که آنجا بودند خانواده‌هایشان در جریان قرار می‌گرفتند؟ ملاقاتی داشتند؟

مسوولان آنجا می‌آمدند و شماره‌ها را جمع‌آوری می‌کردند و می‌گفتند تماس می‌گیریم، اما این کار را نکردند.

‌آنهایی که «اچ‌آی‌وی» مثبت بودند یا هپاتیت‌دار شدند آیا خدمات درمانی دریافت می‌کردند؟

اصلا توجهی نمی‌شد. مثلا کسی بود که مدارک پزشکی داشت و زیرنظر دانشگاه علوم پزشکی بود و دارو می‌گرفت؛ «اچ‌آی‌وی» مثبت و هپاتیتی بود. وقتی گفت مدارکش را پاره کردند. اهمیتی نمی‌دادند.

‌اسهال خونی چطور؟ آیا در مدتی که آنجا بودی کسی مبتلا شده بود؟

آن سالی که اسهال خونی شایع شد، من شفق بودم. ۴۸نفر مردند. اول پنج‌نفر در «شفق» مردند و بعد مابقی را به کمرد انتقال دادند و آنجا مردند. زمان طرح اجلاس سران بود که همه را می‌گرفتند.

‌پس زمان طرح اجلاس هم جمع‌آوری شدی؟

بله.

‌آن‌موقع ظرفیت‌ها چطور بود؟

افتضاح بود، آمار کل تخت «شفق» ۴۵۰نفر است. هزارو۳۰۰نفر آمارمان در آن زمان بود یعنی داخل راهرو و دستشویی هم معتادان می‌خوابیدند. هر اتاقی ۶۰ نفر کف‌خواب داشت و همین باعث شد این بیماری شایع شود و یک‌نفر که اسهال خونی داشت باعث شد ۵۳ نفر بمیرند.

‌چرا آنها را به کمرد انتقال دادند؟

چون بازرس می‌آمد و می‌خواستند سروته قضیه را هم بیاورند.

‌تعداد فوت‌شدگان در «شفق» چطور بود؟ آیا زمانی که شفق بودی کسی فوت شد جز ماجرای اسهال خونی؟

بله پیرمردی بود که به‌خاطر آب سرد حمام و اینها، بیمار شد و اهمیتی ندادند و فوت شد و یکی هم بود که سیستم گوارشش مشکل داشت.

‌اینهایی که فوت می‌کنند جنازه‌شان را تحویل خانواده می‌دهند؟

خیر، در ابتدا می‌فرستند پزشکی‌قانونی و برگه فوت صادر می‌کنند. علت فوت را نرسیدن موادمخدر عنوان می‌کنند، در حالی که اصلا ربطی ندارد، چون معتاد پس از سه، چهارروز پاک می‌شود و بعد از ۳۷روز دلیلی ندارد به‌خاطر نرسیدن مواد مخدر بمیرد.
مسوول مرکز گذری می‌گوید ماموران چشم سیروس را ترکانده‌اند. «شفق» هم رفته است. سیروس وارد می‌شود با چشمی به رنگ خون، اطراف چشمش کبود و ورم کرده و زخم است. هول می‌کنم به‌محض دیدنش.

‌می‌پرسم چشمت چه شده است؟

ماموران زدند.

‌نیروی انتظامی؟

آره.

‌برای اینکه می‌خواستند به شفق بروی؟

آره، اجباری است دیگر. می‌گیرند و می‌برند و نگه می‌دارند. ما معتادان مریضیم، عوض اینکه از ما حمایت کنند با ما بدرفتاری می‌کنند.

‌پس چرا نرفتی و اینجایی؟

من را از هشت صبح بردند تا هشت شب. بدون نان و آب و غذا… بعد من را رها کردند، نمی‌دانم چرا. پیرمرد صدایش در نمی‌آید. نگاهم را از زخم هول‌انگیز چشم‌اش می‌دزدم. می‌گوید: همه معتادان را در شفق عقده‌ای کردند.

‌چندبار شفق رفتی؟

دو، سه‌بار.

‌آخرین باری که رفتی کی بود؟

پارسال بود.

‌چه موقع؟

۲۲شهریور. یک‌بار خودم را از ماشین پرت کردم تا به آنجا نروم.

‌آقا سیروس! درباره شفق تعریف می‌کنید؟

شفق جای خوبی است؛ اگر تعداد جمعیتش کم باشد. ظرفیتش ۶۰۰ نفر است؛ اگر ۶۰۰ نفر باشیم خوب است اما هزارو۸۰۰نفر بودیم. شفق در مقابل این تعداد خیلی ضعیف است. نه غذای خوبی می‌دهند و رفتارشان هم با بچه‌ها خوب نیست.

‌‌برای چی؟

چون پا رو خطی می‌کردند.

‌پا رو خطی یعنی اشتباه؟

آره.

‌پا رو خطی‌هایتان چی بود؟

مثلا می‌گفتند چرا صدایت کردم، نگاه نکردی. بعد قسم می‌خوردیم می‌گفتیم نشنیدم، ببخشید. اما کتک می‌زدند.
شهروز را صدا می‌زنند. شبیه معتادها نیست. چهره سرحالی دارد و درشت‌اندام است و سیه‌چرده با ته‌ریش و جای چندزخم بر صورتش. کاپشن چریکی به تن دارد. می‌نشیند روی صندلی و شروع می‌کند: «من دو دفعه «شفق» رفتم. ۳۰ اردیبهشت یک‌بار من را گرفتند تا اواسط خرداد و فردای عیدفطر گرفتند و اول برج هشت آزاد شدم.»

‌کجا گرفتند؟

تو خیابان «شوش» می‌آمدم «دی‌ای سی»، در حال راه‌رفتن با دست‌خالی بدون مواد. دومدل دستگیر می‌کنند، یک مدل زیر نظر «ناجا»ست و یک مدل زیرنظر شهرداری است. به دسته اول می‌گویند انفرادی ناجا، چون تک‌تک می‌گیرند و مدل دوم را طرحی شهرداری می‌گویند.

‌درباره وضعیت شفق تعریف می‌کنید؟

آنجا وقتی وارد می‌شوی دکتر «ح نامی» است که او امضا می‌کند باید وارد شوید یا خیر. آقایی هست معروف به رضا موتوری. او گوشی و پول می‌گیرد و خیلی راحت جواب آزمایش اعتیاد را منفی می‌کند.
وقتی مثبت می‌آوری و می‌روید داخل سالنی که تقریبا ۲۰۰، ۳۰۰متر است. دو سری که من را گرفتند یکسری ۴۰۰ نفر بودیم که می‌گفتند طرح توفان یک، یکسری هم ۶۰۰ نفر بودیم که می‌گفتند طرح توفان ۲٫ همه را می‌ریزند داخل آن سالن. آن سالن دو دستشویی بیشتر ندارد. آب شیرین که به هیچ عنوان وجود ندارد. با دبه ۲۰لیتری آب می‌آورند، با دست باید آب بخوری. ۵۰۰، ۶۰۰نفر در آن حالت خماری و درد و ترک فیزیکی، نه آبی هست برای دوش گرفتن و نه آبی برای خوردن. عین گوسفند ۶۰۰نفر را می‌فرستند وسط و لوله سبز دست گرفته‌اند و کتک می‌زنند. یکسری ستون وسط سالن است که می‌گویند ستون سخنگو اگر صدایت در بیاید به ستون بسته می‌شوی و اگر درگیر شوی کتک بدی می‌خوری. اگر بگویی که به خانواده‌ام اطلاع بدهید، می‌گویند من زنگ می‌زنم اما باید به خانواده‌ات بگویی که یک شارژ ۱۰هزارتومانی بفرستند. اگر نفرستی دمارت را درمی‌آورند. درباره بچه‌های شهرستان هم به خانواده‌شان می‌گویند به این حساب پول بریزید و ما هوای بچه‌تان را داریم. وقتی طرح فیزیکی تمام شد و خماری را پس دادیم، وارد سالن اصلی شدیم. ۱۵تا دوش حمام است با جمعیت ۶۰نفری هر اتاق. زن و بچه‌دار، پیروجوان فرقی نمی‌کند، همه لخت مادرزاد باید بروند زیر دوش. سه دقیقه مهلت حمام است اما خبری از صابون و شامپو و اینها هم نیست. به هیچ عنوان هم آب گرم نمی‌بینی. تابستان و زمستان آب سرد است. هفته‌ای یک‌بار سهمیه حمام داریم، آن هم همان سه دقیقه است. شپش غوغا می‌کند؛ از سروکول مردم بالا می‌رود. مریضی بیداد می‌کند و با هر عنوانی هم که مریض شوید دکتر می‌روید یک قرص سفیدرنگ می‌دهند. برایشان فرقی ندارد. معتادان خیلی راحت می‌میرند جلوی چشم همه. من دوباری که آنجا بودم شاهد مرگ پنج، شش‌نفر بودم.

‌به چه خاطر؟

وقتی شما اعتیاد‌داری بدنت ضعیف است و وضعیت غذایی هم که نزدیک صفر است. صبح یک تکه نان و لواش یک نخود پنیر می‌دهند. ظهر اینقدر برنج است (کف دستش را نشان می‌دهد). خدا سرشاهده من کسی را آنجا دیدم که مقوا خرد کرد داخل سوپش که ته دلش را بگیرد. شب هم اندازه ظرف بستنی کوچک سوپ جو می‌دهند و هر شب هم شام سوپ جو است. بدن معتاد ضعیف است و بیشتر گرسنگی عذاب می‌دهد و آب شیرین هم نیست. روزی یک ۲۰ لیتری آب شیرین می‌آورند و از امروز تا فردا آب نیست. وقتی آب شیرین نیست آب شور می‌خورند و خیلی معذرت می‌خواهم اسهال خونی می‌گیرند و بدن ضعیف است و کسی به داد اینها نمی‌رسد و جان می‌دهند.

‌آنجا پزشک دارد؟

نه، دوتا انترن شیفتی هستند. وقتی مریض می‌شوید ۱۰ تا ۲۰نفر را با هم می‌برند. خداشاهده من به چشم خودم دیدم انترن شربت گلو را داخل نوشابه خانواده قاطی می‌کرد و می‌گفت هرکی برقصد شربت می‌دهم بخورد. بچه‌ها را به رقص واداشت تا تفریح کند. می‌گفت می‌رقصی یا نه؟ بعد بیمار می‌گفت من نمی‌توانم برقصم، مریضم. انترن می‌گفت شربت نمی‌دهم، برو نفر بعد. وقتی هم اعتراض می‌کردیم، می‌گفتند اینجا اردوگاه ترک اجباری است. اما جای دیگر که راجع به «شفق» صحبت می‌شود، می‌گویند نگویید اردوگاه اجباری، بگویید کمپ شفق. یک‌روز آقایی را کتک زدند، گفت خدایا چرا به داد ما نمی‌رسی. مسوول آنجا آمد، و گفت ببین شفق خدا ندارد. اصطلاحشان معروف است؛ می‌گفتند آسمان شفق خدا ندارد که شما خدا را صدا می‌کنید. هیچ‌کس به داد ما نمی‌رسید. من خودم دو دفعه رفتم و عین دو دفعه تا بیرون آمدم مصرف کردم چون برایم عقده و کینه شده بود زیرا با میل خودم نرفتم و زوری رفتم با آن بلاهایی که آنجا سر ما آوردند. از در که بیرون آمدم، بیرون، کشیدم.. بدترین کارها را از معتادان می‌کشیدند؛ از بنایی و نقاشی برای یک نخ سیگار. چون آنجا سهمیه هر نفر یک نخ سیگار بیشتر نیست. آنجا قانونش سه‌ماه و یک‌روز است؛ پول سه ماه و یک روزش را می‌گیرند و بعد ما را زودتر آزاد می‌کردند. یک روز هم بازرسی آمده بود و به کیفیت غذا معترض بود. در جواب گفتند بودجه نداریم، بازرس گفت برای ۴۰۰نفر برای سه ماه و یک‌روز شهرداری ۹۰۰میلیون بودجه داده است. چطور این غذا را می‌دهید.
مسلم پیرمرد است، با چشمانی روشن. شوخ است و پرحرارت حرف می‌زند. می‌گوید: در گرمخانه دستگیر شده است.

‌ می‌گویم درباره وضعیت شفق توضیح دهید؟

می‌گوید: «آنجا از لحاظ آمار و غذا افتضاح است. معتادان از زور گرسنگی زدوبند می‌کردن، سیگار می‌دادند و وعده غذایی هم را می‌گرفتند. ظهر برنج می‌دهند که سیر نمی‌کند و واقعا باید گشنگی کشید. هیچ‌گونه امکاناتی ندارد. امکانات را نمی‌دانم شهرداری باید بدهد یا جای دیگری. آنجا ظرفیتش ۶۰۰تا تخت است اما بالای هزارو۸۰۰نفر آنجا ساکن بودیم. شپش بیداد می‌کرد و حمام خوب نداشت. خود من را یک مدت بردند «شفق»، بعد برای طرح پیرمردها بردند کمرد که بهتر بود. پیرمردها را می‌بردند کمپ علی صابر که بعد از مدتی هم رها می‌کردند. در «شفق» احترام نمی‌گذارند مثلا خود من آمدم این‌طرف خط زرد و در حد مرگ کتک خوردم.

‌ خط زرد یعنی چه؟

فرض کن اینجا راهرو است، خط زرد می‌کشیدند وسطش و ما حق نداشتیم آن‌طرفش راه برویم اگر می‌رفتیم کتکمان می‌زدند.

برای چی؟

برای چی ندارد قانونش است.

چند روز شفق بودی؟

دوره من ۲۸روزه بود که ۲۱روزش را شفق بودم و بعد من را برای طرح پیرمردها بردند کمپ علی صابر که فردایش به دستور سردار روزبهانی آزادم کردند.

‌ راجع به «شفق» بیشتر صحبت می‌کنی؟

«شفق» را درکل بگویم ببندی بهتر است.

‌ در مدتی که آنجا بودی شاهد مرگ کسی هم بودی؟

چرا یک‌نفر بود که سکته کرد. یک پیرمردی هم بود که ماند زیرپا، یکدفعه در را باز می‌کردند- آقایان خیلی معذرت می‌خواهم- همه بروند دستشویی همه فرار می‌کردند و روی هم می‌افتادند، دمپایی هم نبود هیچ‌چی نبود که پیرمرد ماند زیر دست‌وپا.
معاون ستاد مبارزه با موادمخدر:قبول داریم «شفق» استاندارد نیست
فارس: معاون ستاد مبارزه با موادمخدر گفت: مرکز «شفق» در تهران نیز باید فقط مرکز غربالگری می‌شد اما اکنون مرکز نگهداری شده است. اینکه چرا ما در تهران این مشکلات را داریم به‌دلیل پیچیدگی ماهیت خود استان است. ما امسال سه‌میلیاردتومان هزینه کردیم، این بیانگر آن است که استان ویژه‌ای داریم. او با اشاره به ناتوانی شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر در انجام مهم‌ترین وظیفه قانونی خود یعنی ایجاد هماهنگی بین دستگاه‌ها گفت: انتظار ما از استاندار تهران این است که بر عملکرد دستگاه‌ها نظارت و آیین‌نامه ماده۱۶ را اجرایی کند. این اتفاق در سایر استان‌ها در حال انجام است اما هجمه اعتیاد در تهران باعث بروز مشکلاتی می‌شود در حالی که با کمی مداخله جدی می‌توانیم این بحران‌ها را حل کنیم.
وی اذعان کرد: شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر تهران نتوانسته از ظرفیت قانونی برای سرخط‌کردن دستگاه‌ها استفاده کند اما علت دیگر موضع انفعالی دانشگاه‌های علوم‌پزشکی استان تهران است. دین‌پرست گفت: من از دانشگاه‌های علوم‌پزشکی ایران، تهران و شهیدبهشتی گلایه‌مند هستم که چرا به وظایف قانونی خود عمل نمی‌کنند اما زمانی که از آنها علت را جویا می‌شویم می‌گویند نامه‌نگاری‌های زیادی کرده‌اند و باید مرکز شفق بسته شود. انتظار من از دانشگاه‌ها این نیست بلکه باید طبق مفاد آیین‌نامه ابلاغی ستاد هرگونه اقدام خارج از چارچوب را به‌منزله مداخله غیرمجاز در امور پزشکی بدانند و نسبت به هرکسی که به این قانون تخطی می‌کند اعلام جرم کنند. این آقایان به مراکز ماده۱۶ نیامدند و این اتفاق افتاد.
وی گفت: بخشی از مواردی را که گفته‌اند قبول داریم اما بارها با مسوولان دانشگاه علوم‌پزشکی و معاونان درمان وزارت بهداشت جلسه داشتیم و حتی در حضور وزیر کشور و استاندار اعلام کرده‌ایم که حاضریم همه هزینه‌های مورد نیاز برای استانداردکردن مرکز «شفق» را بدهیم اما آنقدر رفتارهای کودکانه در سطح این مسوولان وجود دارد چه در شورا و چه در دانشگاه‌ها که حاضر نیستند از این فرصت طلایی استفاده کنند و آنها فقط از دور نشسته و می‌گویند این مرکز استاندارد نیست.
معاون ستاد مبارزه با موادمخدر ادامه داد: ما هم قبول داریم که این مرکز ایراداتی دارد اما به‌عنوان ستاد آمادگی تخصیص اعتبار را داده‌ایم چرا این حرف‌ها را می‌زنند آیا شفق واقعا قابلیت استانداردسازی را ندارد، اگر ندارد اعلام کنند تا آن را ببندیم. بنابراین ناتوانی شورای هماهنگی و سکوت غیرمسوولانه دانشگاه‌های علوم‌پزشکی در تهران نتیجه‌اش وضعیت اکنون شفق شد. وی افزود: نگهداری معتادان را تحت هر شرایطی انجام می‌دهم اما همه اینها برخلاف قانون و سیاست‌های موردنظر ستاد است. همیشه نگرانی ما این بوده که وجه انتظامی بر درمان پیشی بگیرد اما در تهران این اتفاق افتاد و در این آشفته‌بازار، دانشگاه‌های علوم‌پزشکی وارد عمل نشدند و اوضاع را اصلاح نکردند.
معاون درمان ستاد مبارزه با موادمخدر در ادامه تاکید کرد: دلیل دیگر مشکلات «شفق» ناهماهنگی در شهرداری است. متاسفانه شهرداری تهران کم‌کم نقش کمرنگ خود را در حوزه اعتیاد بیرنگ‌ کرده است. ما در حال حاضر ماهانه ۴۰۰‌میلیون‌تومان فقط هزینه نگهداری معتادان در تهران را می‌دهیم.