۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

دانشمند در زندان: ۱۰ سال حبس به خاطر نافرمانی مدنی / ائلچین حاتمی







 حکومت جمهوری اسلامی ایران با روشنفکران و دانشمندان از زمان تشکیل تا حالا سر ستیز داشته و آن‌ها را تهدیدی برای موجودیت حکومت خود تلقی کرده است.
دانشمندان و متخصصینی در زمان جمهوری اسلامی توانسته‌اند در امنیت و آسایش زندگی کنند که علم و اطلاعات خود را در جهت خدمت به منافع ایدئولوژیک حکومت ایران بکار گرفته باشند.
نگاه غیرعقلانی و ایدئولوژیک محافظه کاران جمهوری اسلامی به علم و عالمان باعث شده که آنان در جهت زدودن علوم انسانی که در نجات بشریت از سنت گرایی و تغییر جوامع انسانی از جامعه سنتی به جوامع مدرن نقش تعیین کننده‌ای داشته است از دانشگاه‌های ایران بزدایند، به جای آن فقه سنتی و تعالیم دینی که با علوم امروزی و تفکرات عقلانی در تضاد عام و خاص می‌باشد به زور بر جامعه دانشگاهی کشور تحمیل کنند.
فشار بر دانشگاهیان و اساتید از بدو تشکیل حکومت جمهوری اسلامی جز سیاست‌های اصلی حکومت بوده است. در دهه اول حکومت اسلامی ایران بسیاری از اساتید، دانشجویان و معلمان دگراندیش در چهارچوب مصوبات انقلاب فرهنگی که به اسلامی کردن دانشگاه‌ها معروف گشت، به اتهام غربزدگی و ارتباط با گروه‌های مخالف حکومت از دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی پاک سازی شدند. برخی از آنان با اتهامات واهی اعدام شده و بسیاری از آنان به حبس‌های طولانی مدت محکوم شدند. عده کثیری از نخبگان و دانشمندان و نخبگان علمی کشور هم به دلیل تبعیضات و فشارهای موجود و دید امنیتی و سیاسی سیاست مداران بر علم و نبود آزادی و فرصت‌های برابر برای شکوفایی استعدادهای خود مجبور به ترک کشور شده و در کشورهای غربی به فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود مشغول شدند.
بازنشسته کردن اجباری اساتید هم در زمان رئیس جمهوری احمدی‌نژاد شدت بیشتری به خود گرفت. بیشتر اساتید با سابقه دانشگاه‌ها به دلیل نداشتن تفکرات رادیکال اسلامی و تفکرات همسو با تیم محافظه کار و تندروی حکومت با فشار ارگان‌های امنیتی حکومت ایران بر دانشگاه‌ها به طور اجباری بازنشسته شدند و از فعالیت علمی در دانشگاه‌ها منع شدند. برخی از آنان مانند مسعود علی محمدی توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به خاطر نزدیکی به جنبش سبز ترور شدند و حکومت جمهوری اسلامی سرویس‌های اطلاعاتی غربی را متهم کرد که باعث ترور دانشمندان ایرانی شده‌اند. در حقیقت حکومت ایران می‌خواست با این کار بر این جنایات خود سرپوش بگذارد و اتهامات را از خود دور کند.
امید کوکبی، دانشمند هسته‌ای، پیرو مذهب اهل سنت و ترک ترکمن، محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین می‌باشد که سال ۱۳۸۹ زمانی که دانشجوی دوره فوق دکترا در دانشگاه تگزاس آمریکا در رشته فیزیک هسته‌ای گرایش لیزر بود و برای دیدار با خانواده خود به ایران آمده بود بازداشت شده، بیش ازسه سال است که در زندان اوین به سر می‌برد.
گفتنی است این دانشمند جوان به علت رد همکاریهای امنیتی و نظامی در زمینه فیزیک اتمی در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۸۹ پس از آخرین دیدارش درمعاونت سازمان انرژی اتمی ایران برای توافق بر سر درخواست همکاری و در حین بازگشت به دانشگاه محل تحصیل در تگزاس در فرودگاه امام خمینی تهران، به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی بازداشت شد، در ‌‌‌نهایت با تبرئه شدن از این اتهام و همچنین اتهام جاسوسی، به اتهام ارتباط با دولت متخاصم آمریکا، پس از ۱۵ ماه بازداشت موقت غیرقانونی، توسط ابولقاسم صلواتی قاضی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده است و در حال حاضر بیش از ۳ سالی است که زندانی است و در بند ۳۵۰ زندان اوین در حال سپری کردن دوره محکومیت ۱۰ ساله خود می‌باشد.
در دوران تحصیل هم، چندین بار از طرف نهادهای نظامی و امنیتی دعوت به همکاری شده بود که از وی خواسته‌ بودند که با پروژه‌های موشکی و برنامه غیر صلح آمیز هسته‌ای مورد نظر حکومت که در صورت موفقیت و تحقق ساخت بمب هسته‌ای می‌توانست صلح و امنیت جهانی را به مخاطره بیندازد، همکاری کند که از طرف او پذیرفته نشده بود. بعد از زندانی شدن هم مجددا با وی مذاکره شد که در پروژه‌های نظامی مورد نظر آنان با آن‌ها همکاری کند و وی باز هم نپذیرفته و گفته من با پروژه‌هایی که حاوی اطلاعات محرمانه باشد، تمایلی به همکاری ندارم.
امید کوکبی به گفته خودش تا حالا هیچ فعالیت سیاسی نداشته، اقرار‌ها و اعترافات وی تحت فشار‌ها و شکنجه ماموران امنیتی در طول بازداشت بوده که اعتبار ندارد و طی نامه‌ای به صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه بر بی‌اعتبار بودن اعترافاتش تحت شکنجه تاکید کرده است.
برای برنامه مشکوک اتمی ایران تاکنون چندین دهه وقت صرف شده و این برنامه ناموفق میلیارد‌ها دلار هزینه را برای مردم ایران تحمیل کرده و هیچ کدام از پروژه‌ها تا به امروز به بهره برداری نرسیده است. برنامه هسته‌ای ایران عامل بدبختی مردم ایران بوده و سیاست خارجی مبتنی بر عدم سازش حکومت ایران با جامعه جهانی در خصوص برنامه هسته‌ای خود تحریم‌های شدید بین المللی، انزوای شدید سیاسی در سطح جامعه جهانی، فقر و گرسنگی در داخل کشور، فساد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را به ارمغان آورده است. هدف حکومت ایران از پافشاری برای تداوم برنامه هسته‌ای، دستیابی به بمب هسته‌ای در کوتاه‌ترین زمان ممکن می‌باشد. در صورت رسیدن ایران به بمب اتمی احتمال اینکه از آن بر علیه بشریت، حتی مردم خود استفاده کند زیاد هست. نمونه بارز این جنایت علیه بشریت را در همپیمان و متحد استراتژیک حکومت ایران یعنی حکومت بشار اسد در استفاده از سلاح شیمیایی بر علیه مردم خود که منجر به کشته شدن نزدیک به ۱۵۰۰ از غیر نظامیان گردید شاهد بودیم. چه تضمینی وجود دارد، حکومت ایران که یکی از عاملان اصلی بی‌ثباتی در جهان می‌باشد و در داخل کشور هم حقوق مردم خود را بشدت نقض می‌کند پس از دستیابی به بمب اتمی که محصول علم دانشمندان و متخصصین می‌باشد اقدامی مشابه جنایت حکومت بشار اسد و یا حتی شدید‌تر از آن برعلیه شهروندان خود انجام ندهد. امید کوکبی فارغ از منسوبیت مذهبی و قومی وجدان بیداری است که خواسته‌های نامشروع حکومت ایران را که تهدیدی برای ثبات جهانی بشمار می‌آید، رد کرده و در حال حاضر تاوان نافرمانی مدنی خود در برابر زورگویی حکومت ایران، برای پایداری صلح و امنیت جهانی را می‌دهد.
این اقدام حاکمیت اسلامی ایران مغایر با اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر می‌باشد. بر اساس این اعلامیه تمام ابنای بشر آزاد به دنیا می‌آیند و هیچ فردی را نمی‌توان با زور وادار به انجام کاری کرد. این عمل به معنای سلب تمام عیار حقوق و آزادی‌های فردی می‌باشد که در اعلامیه‌ها و کنوانسیون‌های حقوق بشری بین المللی به آن تاکید شده که کشورهای امضا کننده این معاهدات ملزم به عمل به مفاد آن‌ها می‌باشند که دولت ایران هم جز آنان است. بر طبق ماده ۸ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی هیچ کسی را نمی‌توان به بردگی و یا کار اجباری وا داشت، انتخاب اختیاری شغل و همکاری اختیاری، جز آزادی‌های بنیادین بشر می‌باشد. حکومت جمهوری اسلامی با نقض آشکار مفاد این میثاق بین المللی می‌خواهد افراد و اندیشمندان را به بردگی اجباری برای تحقق اهداف ضد انسانی حکومت غیر مردمی خود، وا دارد.
در نتیجه امید کوکبی قربانی عدم همکاری در پروژه‌هایی شده است که حکومت جمهوری اسلامی ایران قصد دارد از آن برای محو بشریت بهره بگیرد و در صورت موفقیت در آن و دستیابی به سلاح هسته‌ای، آن را به عنوان ابزار تهدید علیه جامعه جهانی بکار گیرد. این حکومت با توجه به نگرش آخرالزمانی که دارد می‌خواهد از این طریق بقای حکومت ضد بشری خود را تضمین کند.
نخبه جوان ترکمن با رنج‌هایش برای حکومت ایران و جهانیان ثابت کرده، علم باید در خدمت بشریت باشد نه بر علیه آن. با اینکه حکومت ایران توانسته با استفاده از قدرت قوه قهریه خود این دانشمند جوان را از لحاظ فیزیک در بند بکشد، ولی تا کنون نتوانسته بنیادین آزادی بشری را که ویکتور فرانکل، روان‌شناس اتریشی از آن به عنوان آخرین آزادی بشر نام می‌برد، از او سلب کند. آن آزادی انتخاب اختیاری راه، گزینش رفتار و آزادی در نحوه اندیشیدن در شرایط سخت موجود می‌باشد و احکام حبس طولانی مدت، اعمال شکنجه، تبعید، اعدام و... هزینه‌هایی است که آزاداندیشانی همچون امید کوکبی برای تحقق آن در جامعه ایران از زمان تشکیل سیستم استبدادی جمهوری اسلامی تا کنون پرداخته‌اند.

یک متهم به قتل در قزوین اعدام شد







 مردی که متهم به قتل در هنگام نزاع در بخش شال استان قزوین بود، سحرگاه امروز اعدام شد.
به گزارش مهر، فرد اعدام شده که "احمد" نام داشت متهم بود که به همراه پسر خود "رضا" در جریان یک نزاع در بخش شال از توابع شهرستان بوئین زهرا استان قزوین منجر به قتل مرد ۳۵ ساله‌ای شده است.
پس از محاکمه متهمان در دادگاه کیفری استان قزوین قضات احمد را به قصاص (اعدام) و پسرش را به اتهام معاونت در قتل به ده سال حبس محکوم کردند.
سعید احمدزاده رئیس دادگاه عمومی بخش شال با تایید این خبر گفت: "پس از تایید حکم قصاص در دیوان عالی کشور و استیذان از رئیس قوه قضائیه حکم قصاص امروز اجرا شد."

آیا کسانی هستند که داستان "ترانه" قلبشان را به درد آورد؟ / فریبا کمال آبادی







 فریبا کمال آبادی، زندانی عقیدتی، یکی از هفت نفرعضو یک گروه هفت نفری است که به امور اداری جامعه بهاییان در ایران رسیدگی می‌کردند و به "گروه یاران" معروفند.
فریبا همچون شش عضو دیگر این گروه به بیست سال حبس محکوم شده است و از پنج سال و نیم پیش بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می‌برد.
او به مناسبت محرومیت دانش آموزان بهایی از جمله دختر هفده ساله‌اش از تحصیل در دانشگاه که همچون سالهای پیش در کنکور سراسری امسال نیز اتفاق افتاده، نامه‌ای از داخل زندان خطاب به دخترش ترانه طائفی نوشته است
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
ترانه گلم
۱۳ ساله بودی که مجبور به ترکت شدم. روز ۲۵ اردیبهشت ۸۷ که تو در آستانه امتحانات پایان سال کلاس دوم راهنمایی بودی، ساعت شش صبح بود، بیدار شده و روپوش پوشیده بودی و می‌خواستی به مدرسه بروی که مامورین اطلاعات برای دستگیری من آمدند تا ظهر منزلمان را به هم ریختند و بعد مرا بردند. مامورین به توکه حاضر بودی گفتند به مدرسه برو اما من نگذاشتم. می‌خواستم در آخرین لحظات در کنارم باشی و یا من در کنارت باشم، از آن روز تاکنون تمام بار مسئولیت من در خانه بر دوش تو افتاده است.
درست سه سال قبل از آن یعنی روز ۴ خرداد ۸۴ بود و تو کلاس چهارم دبستان بودی منتها این بار دقیقا وسط امتحانات آخر سالت به خانه ما ریختند و مرا بردند.
روزی که کارنامه‌ات را می‌گرفتی توانستم از زندان به تو زنگ بزنم و فهمیدم معدل نمره‌هایت ۲۰ شده است. سال ۸۷ تا مدت‌ها نتوانستم به تو زنگ بزنم، در واقع ۴ ماه تمام همدیگر را ندیدیم و بعد از۴ ماه چند دقیقه‌ای دیدمت و فرصت نشد از نتایج امتحاناتت بپرسم ولی بعد‌ها فهمیدم که معدلت بسیار عالی و نزدیک ۲۰ بوده است. اواسط سال تحصیلی‌ات در سوم راهنمایی بودی که ما را از زندان برای بازپرسی به دادسرا می‌بردند. در جلسه ملاقات بعد از اتمام بازپرسی از زبان بارجویمان که در ملاقات حاضر بود شنیدی که در کیفر خواستم برایم مجازات اعدام درخواست شده، اگر چه متاثرشده بودی و آرام اشک می‌ریختی اما حتی برای اعدام من نیز خودت را آماده کرده بودی. این بار وسط امتحانات پایان سال به بیماری سختی مبتلا شدی که ابتدا پزشکان آن را تشخیص ندادند و بعد فهمیدند آپاندیس حاد است و درست در میان امتحاناتت تحت عمل جراحی قرار گرفتی و نتوانستی در ۳ تا از امتحاناتت شرکت کنی و به ملاقات من بیایی. باز هم پس از دریافت کارنامه‌ات در شهریور ماه معدلت نزدیک ۲۰ بود.
شنیدم در یکی از آن روز‌ها که در خانه تنها بودی سریالی به ظاهر تاریخی ولی سراسر دروغ و ساختگی به نام «سالهای مشروطه» تماشا می‌کردی که در آن به ناجوانمردانه‌ترین شکل ممکن، مقدس‌ترین اعتقاداتت را به باد سخره واهانت گرفتند و تو دلت شکست و در تنهائیت گریستی. من هم در گوشه سلولم در فقدان انصاف گریستم و با خودم گفتم آیا این هموطنان هنرمندم می‌دانند چه بلایی بر سر «تاریخ» و «عدالت» و قلوب جمعی از هموطنان مظلومشان می‌آورند.
آن روز‌ها گذشت به کلاس اول دبیرستان رسیدی که ما را از زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل کردند وقتی برای اولین بار در آنجا به ملاقاتم آمدی تنها بودی. چون ملاقات بستگان زن و مرد درجه اول یک هفته در میان و به طور متناوب بود. یک هفته تو و هفته دیگر پدرت به ملاقاتم می‌آمدید. در اولین ملاقات از دیدن فضای آنجا و دیدن زندانیان عادی که به خاطر اعتیاد شدید تمام دندان‌هایشان ریخته بود و سراسر بدنشان در اثر ضربات تیغ ناشی از خود زنی پر از جراحت بود و نیز از دیدن من که با چادر بسیار کثیف، کهنه وپارهٔ زندان که برای ملاقات مجبور به پوشیدن آن شده بودم، آن هم در یک سالن تاریک و از پشت شیشه‌های کثیف که نرده‌های آهنی آن را می‌پوشاند دوباره اشک‌هایت آرام بر گونه‌هایت ریخت می‌ترسیدی نکند هم بندی‌هایم بلایی بر سرم آورند. اگر چه حتی برخی به این کار تحریک شده بودند اما غافل از اینکه آن قربانیان قلوبی پاک و مهربان داشتند.
در اردیبهشت سال ۹۰ که باز هم برای امتحانات پایان سال آماده می‌شدی ما را به زندان قرچک منتقل کردند. ۱۶۰ نفر در یک سالن کم نور، بدون هوا در محیطی پر از همهمه و هیاهو وفریاد و نزاع. در سالنی که روشنایی‌اش فقط چند لامپ مهتابی بود و تنها در پرتو آن نور می‌شد دود غلیظ سیگار زندانیان را تشخیص داد و در میان همهه‌اش رکیک‌ترین الفاظی که بسیاری از آن‌ها را تا آن روز حتی نشنیده بودم، قابل شنیدن بود. تو همه این‌ها را در ملاقات‌ها دیدی وشنیدی و رنج بردی. اما ضعیف نشدی.
در آن روز‌ها یاد حرفت می‌افتادم که قبل از دستگیری‌ام در سال ۸۷ به من زدی. وقتی به قصد آماده ساختنت از تو پرسیدم: «ترانه اگر مرا دستگیر کنند ناراحت می‌شوی؟»
گفتی سال ۸۴ که تو را گرفتند کوچک بودم و نمی‌فهمیدم بر تو چه می‌گذرد برای همین فقط دلم برایت تنگ می‌شد. اما این بار هم دلم برایت تنگ می‌شود و هم دلم برایت می‌سوزد. دلت سوخت. بسیار هم سوخت. اما باز در آن سال و سالهای بعد معدلت نزدیک به ۲۰ بود.
سال ۹۲ شد. روزی در ملاقات، کارنامه پیش دانشگاهیت را برایم آوردی. باز هم معدلت نزدیک ۲۰ بود. کارنامه‌ات را با افتخار به همه نشان دادم. رئیس اندرزگاه هم که کارنامه‌ات را دید گفت انضباطش مثل مادرش ۲۰ است.
کنکور داشتی و پدرت در سفر بود و در خانه تنها بودی. روز قبل از کنکور سرما خوردی و تب کردی خودت تنها به مطب دکتر رفتی و به پزشک گفتی فردا کنکور دارم کاری کنید که بتوانم امتحانم را بدهم.
همسایه مهربان که من قبلا ندیده بودم و نمی‌شناختمش تو را به محل امتحان کنکور برد. امتحان دادی و رتبه‌ای حدود ۴ هزار در کنکور ریاضی آوردی.
روز پنج شنبه ۲۱/۶ /۱۳۹۲ نتیجه کنکور مشخص شد چون امکان و اجازه تلفن نداشتیم باید تا یکشنبه یعنی ۳ روز بعد منتظر می‌ماندم تا در ملاقات از نتیجه کنکور مطلع شوم. با اینکه در این ۳۳ سال از سال ۵۹ که انقلاب فرهنگی شد یعنی‌‌ همان سالی که من دیپلم گرفتم و به خاطر اعتقاد به دیانت بهایی از ورود به دانشگاه محروم شدم، تاکنون یعنی سال ۹۲ جوانان بهایی از ورود به دانشگاههای کشورشان محروم بوده‌اند، امسال ما همه امیدوار بودیم که با تغییر فضای سیاسی کشور و روی کار آمدن دولت جدید، با وعده‌های از بین بردن فضای امنیتی در کشور و امکان ادامه تحصیل دانشجویان ستاره دار، با شعار دولت تدبیر و امید بالاخره بتوانی در کشورت، کشور محبوبت تحصیل کنی.
جالب است که هیچکدام از هم بندی‌هایم با اینکه می‌دانستند ۳۳ سال است جوانان بهایی از تحصیلات عالیه محرومند باورشان نمی‌شد که باز هم با نیرنگ «نقص پرونده» تو و دوستانت از تحصیل محروم شوید.
وجالب‌تر آن است که بعضی از مسوولینی که ما در زندان با آن‌ها سر و کار داریم حتی نشنیده بودند و نمی‌دانستند که سالهاست عده‌ای از شایسته‌ترین جوانان هموطنشان به صرف بهایی بودن از ورود به دانشگاه‌های کشورشان محرومند.
این روز‌ها ندای پر صلابت «هل من نصر ینصرنی» که در روز عاشورا از لسان مبارک مولای عالمیان حضرت امام حسین از روی قوت و نه از سر ضعف در صحرای کربلا طنین انداز بود و با این ندا از عموم مردم برای تحقق آرمان عدالت و انصاف و محو ظلم طلب نصرت می‌فرمود با قوت در گوشم طنین می‌افکند و با خودم می‌گویم آیا در میان هموطنانم هستند کسانی که به نصرت عدالت برخیزند آیا کسانی هستند که داستان «ترانه» و «ترانه‌ها» قلوبشان را به درد آورد، بلرزاند و نیروی دادخواهی در گام‌ها و کلامشان بر انگیزد.
من امروز پس از ۵ سال و نیم از گوشه زندان به تاسی از مولایم بار دیگر خطاب به هموطنان عزیزم و اهل عالم می‌گویم: «هل من ناصر ینصرنی؟»
فریبا کمال آبادی
زندان اوین-بند زنان
شهریورماه ۱۳۹۲

حکم اعدام یک متهم به تجاوز به عنف در دیوان عالی به تایید رسید







حکم اعدام یک شهروند سلماسی متهم به تجاوز به عنف از سوی دیوان عالی کشور به تایید رسید و وی در آستانه اجرای حکم اعدام قرار دارد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حکم اعدام "مجید جلیلی" شهروند آذری ٣٧ ساله که پیش‌تر از سوی شعبه‌ ۲ دادگاه شهر سلماس به اعدام محکوم شده بود، از سوی دیوان عالی کشور تائید شده و این حکم هفته‌ گذشته رسما به او در زندان ابلاغ شده است.
یک منبع آگاه به گزارشگر هرانا گفت: "این حکم به دنبال پرونده سازی و فشار دادستان سلماس صورت پذیرفته است و متهم از دادرسی عادلانه برخوردار نبوده و هیچ اقرار به تجاوز و یا شاهدی در پرونده‌ای که منجر به صدور این حکم شده وجود نداشته است. در ضمن دادگاه در حکم صادره بدون اشاره به مدرک، اعتراف و یا شهودی برای این قضیه تنها به گزارش اداره‌ آگاهی و کلانتری استناد کرد است."
اتهام نامبرده از سوی مقامات قضایی ایران تجاوز به عنف و اراذل و اوباش ذکر شده است.

آزادی جمعی از زندانیان سیاسی زندان اوین







 گزارش‌ها از زندان اوین حاکی از این است که جمعی از زندانیان سیاسی محبوس در این زندان، با مرخصی متصل به آزادی یا آزادی مشروط، آزاد  شده‌اند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حسین زرینی زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین، ساعت ۱ بامداد روز جاری با آزادی مشروط از زندان آراد شد.
هم چنین ابراهیم بابایی زیدی نیز در ساعت ۱ بامداد به مرخصی متصل به آزادی اعزام شده است.
از سوی دیگر خانم‌ها محبوبه کرمی، صغری غلام‌نژاد، میترا زحمتی، مریم جلیلی  نیز با آزادی مشروط آزاد شدند.