۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

سعید ملک‌پور فعال سایبری محروم از مرخصی





 تقاضای مرخصی سعید ملک‌پور زندانی بند ۲- الف که به حبس ابد محکوم شده، با مخالفت مسئولین مواجه می‌شود.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بر اساس محتویات پرونده سعید ملک‌پور، سپاه پاسداران و دستگاه قضایی در آخرین روزهای سال ۸۷ از انهدام سایت‌هایی که آنان را سایت‌های غیراخلاقی فارسی زبان می‌نامیدند، خبر دادند. آنان همچنین گفتند که عوامل اصلی این سایت‌ها دستگیر شده‌اند.
سعید ملک‌پور در رابطه با این پرونده در مهرماه ۱۳۸۷ بازداشت شد و ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد.
وی که اکنون در بند ۲- الف سپاه نگهداری می‌شود تاکنون چندین بار تقاضای مرخصی خود را به مسئولین ارائه داده، اما هربار با مخالفت ایشان روبرو می‌شود.
سعید ملک‌پور نیز پیش‌تر با انتشار نامه‌ای، شکنجه‌ها و نحوه اخذ اعترافات ازخود را مفصل شرح داده و اعلام کرده بود که زیر شکنجه وادار به اعتراف علیه خود شده است.

صدور حکم قطعی برای دکتر سعید مدنی





دادگاه تجدیدنظر استان ۶ سال زندان که چهار سال آن در زندان بندرعباس باید سپری شود و ۱۰ سال اقامت اجباری در این شهر را برای سعید مدنی تایید کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، دکتر سعید مدنی پژوهشگر مسایل اجتماعی، جرم‌شناس و فعال سیاسی اجتماعی ملی- مذهبی در ۱۷ دی ماه سال ۱۳۹۰ بازداشت و نزدیک به یکسال در بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات تحت بازجویی‌ قرار گرفت و پس از آن به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
وی از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباس به ۶ سال زندان در تبعید بندرعباس و ۱۰ سال زندگی در تبعید در شهر بندرعباس محکوم شد.
پس از اعتراض وکیل دکتر مدنی به حکم صادره، پرونده برای تجدید نظر به شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر به ریاست قاضی موحد ارجاع شد و در ‌‌‌نهایت حکم صادره مورد تایید قرار گرفت.
براساس این حکم ایشان دو سال از محکومیت خود را در زندان اوین و پس از آن مابقی چهار سال محکومیت خود را در زندان بندرعباس سپری خواهد نمود.
مطابق کیفر خواست صادره، سعید مدنی به اتهام همکاری با شورای هماهنگی راه سبز، کانون مدافعان حقوق بشر، کمیته دفاع از انتخابات آزاد، کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه، شورای فعالان ملی- مذهبی و انتشار چندین مقاله و کتاب در زمینه مسایل اجتماعی با هدف سیاه نمایی وضعیت کشور مورد محاکمه قرار گرفته است.
دکتر مدنی پیش از بازداشت اخیر دو مرتبه طی سالهای ۱۳۷۳ به دلیل سردبیری مجله ایران فردا به مدیریت مهندس عزت اله سحابی و نیز سال ۱۳۷۹ به اتهام تاسیس، عضویت و همکاری با شورای فعالان ملی- مذهبی بازداشت شده بود.
وی در سال ۱۳۸۲ طی حکمی از سوی قاضی حداد -از مته‌مان بازداشتگاه کهریزک- به ۶ سال حبس و ۱۰ سال محرومیت اجتماعی محکوم شد که در شعبه ۲۹ دادگاه تجدیدنظر به ریاست قاضی زرگر حکم قطعی به سه سال و نیم حبس تعزیری و ۱۰ سال محرومیت اجتماعی تغییر یافت.
سعید مدنی طی سال ۷۹-۸۰ یکسال از محکومیت خود را در زندان عشرت آباد متعلق به سپاه پاسداران گذراند و باقیمانده حبس خود را از سال ۹۰ در زندان اوین سپری نمود که دی ماه سال
جاری حکم پرونده فوق به پایان رسید.
دکتر سعید مدنی به عنوان جرم‌شناس و پژوهشگر مسایل اجتماعی تاکنون مقالات و کتابهای بسیاری در زمینه اعتیاد، خشونت علیه کودکان و زنان، حقوق کودکان و سایر مباحث در زمینه مسایل اجتماعی منتشر کرده است.
اخیرا کتاب وی درباره روسپیگری در ایران نیز پس از نزدیک به سه سال و پس از حذف بخشهایی از آن از سوی وزارت ارشاد مجوز انتشار دریافت کرد.
دکتر سعید مدنی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین دوران محکومیت جدید خود را می‌گذراند.

دو کارگر در کارخانه کیان‌تایر کشته شدند





شب گذشته بر اثر وقوع انفجار در مخزن سوخت کارخانه کیان تایر، دو کارگر شرکت توزیع کننده سوخت کشته شدند.
به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)،«حسن پورطالبیان» دبیر خانه کارگر اسلامشهر با اعلام این خبر گفت: این حادثه ساعت ۲۱ یکشنبه شب زمانی رخ داد که کارگران مشغول تخلیه سوخت از مخزن بودند.
«حسین عامری» رئیس نهاد کارگری کیان‌تایر نیز در تشریح جزئیات خبر گفت: در پی سرمای هوا و کمبود گاز به این کارخانه دستور داده شده بود که به جای گاز مایع از مازوت استفاده شود.
رئیس شورای اسلامی کار کیان تایر افزود: بنا به درخواست کارخانه، قرار بود ۵۰۰ هزار لیتر سوخت مازوت توسط وزارت نفت در پنج نوبت به کیان تایر داده شود اما در آخرین نوبت به دلیل وجود مشکلاتی در ترکیب سوخت، کارگران مجبور به تخلیه تمامی سوخت داخل مخزن شدند که در لحظات اولیه این عملیات، با وقوع انفجار دو کارگر کشته و یک کارگر دیگر مصدوم شد.
این کارگر کارخانه کیان‌تایر، اسامی کارگران کشته شده شرکت توزیع کننده سوخت را «علی عباسی» و «رضا جوادزاده» ذکر کرد و از انتقال کارگر مصدوم «منصور جوادزاده» به بیمارستان شهدای یافت‌آباد خبر داد.

اعدام دو نفر به دلیل قتل عمد در نوشهر





حکم قصاص دو متهم به قتل سحرگاه دوشنبه در محوطه زندان شهر نوشهر به اجرا در آمد.
به گزارش مهر،دادستان عمومی و انقلاب شهرستان نوشهر با تشریح روند اجرایی حکم قصاص گفت: “در دو پرونده جداگانه در سال ۱۳۸۵ فردی به هویت (ج – م) و در سال ۱۳۸۷ نیز فردی به هویت (م – الف) به ترتیب به جرم قتل عمد پسرعمو و کشتن دانشجوی مشهدی در حوزه قضایی بخش کجور شهرستان نوشهر با تلاش ماموران انتظامی شناسایی و دستگیر شدند.”
کیومرث حمزه صورتی افزود: “متهمین پس از سیر مراحل قانونی پرونده‌شان در دادگاه کیفری استان مازندران مورد رسیدگی قرار گرفت و دادنامه‌های صادره نیز پس از به قطعیت رسیدن در شعبات ۱۱ و ۳۷ دیوان عالی کشور مورد تایید قرار گرفته است.”
وی افزود: “پس از تنفیذ و اخذ اجازه از ریاست محترم قوه قضاییه احکام قصاص نفس محکومین با رعایت تشریفات قانونی آیین نامه و بر اساس احکام قصاص مصوب سال ۱۳۸۲ پس از صدور نیابت از طرف دادسرای ساری به دادسرای نوشهر در سحرگاه امروز در محوطه زندان نوشهر به اجرا در آمد.”

ویدئو کلیپ گوگوش؛ یک رخداد در روند ساختن فرهنگی انسانی










شادی امین

روز جمعه ۲۵ بهمن، همزمان با ولنتاین (روز جهانی عشق)، گوگوش ویدئو کلیپ “بهشت” را “با آرزوی روزهایی سرشار از عشق به همه” به دوستداران خود تقدیم کرد.
انتشار این اثر، موجی از اظهار نظرها را در شبکه های اجتماعی در پی داشت.
همانطور که انتظار می رفت، بخشی از اظهارنظرها، توهین ها و حملات به شخص وی یا مضمون ترانه بود. دسته دوم اظهارنظرها، اما منتقدانی بودند که در منتها الیه طرف مقابل، اثر گوگوش را کلیشه ای یا بازتولید کننده همجنسگرا ستیزی و یا “نان به نرخ روز خوردن” دانسته بودند.
جامعه همجنسگرایان ایرانی و مدافعان حقوق همجنس‌گرایان نیز به استقبال این اثر رفتند؛ بسیاری از آنها، حس افتخار، قدرتمند شدن و صاحب صدا شدن را در اظهار نظرهای خود بیان کرده بودند.
در این مقاله کوتاه سعی خواهم کرد پس از بیان مختصر دو نظر اول، تحلیل خود را درباره اینکه چرا “بهشت”، کاری ساختارشکنانه، تاثیرگذار و مفید برای جامعه ایرانی و نیز همجنس‌خواهان ایرانی است بیان کنم.

از فاسد تا اطلاعاتی

بلافاصله پس از انتشار نماهنگ، حملات در دنیای مجازی به گوگوش آغاز شد. عده ای با فحاشی به خواننده و جایگاه او این کار را از منظر اخلاقی، انحراف نامیده و ابراز تاسف و تنفر کرده اند.
برخی او را “فاحشه” یا “اطلاعاتی” نامیدند و از “فساد اخلاق” او گفتند. این گروه، طیف گسترده ای از برخی از وب سایتهای ارزشی تا افراد عادی که با طرح این موضوع مشکل جدی دارند و آن را بر نمی تابند در برمی گرفت.
در طیف عناصر منفرد که برای گوگوش ابراز تاسف و تنفر کرده اند با کلمات و عبارات بسیار تحقیر آمیز علیه همجنس‌گرایان روبرو می شویم.
واژه هایی که برای همه کسانی که درباره این موضوع در طی این سال ها حرف زده اند، واژه هایی آشنا هستند که بار دیگر تکراری تلخ می یابند.
این حملات، یکی از عواقب خطر کردن و حضور در قلمروهای ممنوعه و صحبت کردن از تابوهایی است که در جامعه مذهب زده و سنتی ما همچنان جزو خط قرمزهای اجتماعی محسوب می شوند.

اولترا روشنفکری همجنس‌گرا گریز؟

گروه بزرگی از منتقدان، عمدتا از منظر روشنفکری، با اشاره به دو عبارت “منم میدونم این احساس نباید باشه اما هست” و ” ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم” آن را بازتولید کلیشه های جنسیتی موجود دانسته اند.
نقد این گروه این است که ترانه، با گنجاندن این دو عبارت، در واقع عشق و هستی همجنس‌خواهانه را یک “نباید” و انتهای آن را “تاریکی” دانسته و به ضد هدفی که ادعا می کند بدل شده است.
به نظر می رسد این عده یا گرفتار شعارند و یا از این حس تجربه شده که زندگی های بسیاری را تباه کرده بسیار دور هستند، و یا در بهترین حالت، از یک ترانه انتظار پاسخ به همه معضلات را دارند.
اگر به این ترانه به عنوان بیان حس‌های واقعی از زبان دو نفر که درگیر عشقی ممنوعه هستند نگاه کنیم، این تردید و باید و نباید، پرسشی روزمره است.
پرسشی که گاه با اشک و اندوه و گسست های به اصطلاح “منطقی” همراه است؛ با تن دادن به ازدواج هایی ناخواسته و یا با تنفر از خود و نفی و انکار احساسات.
تحقیقاتی که شش رنگ (شبکه لزبین ها و ترنس جندرهای ایرانی) در مورد زیست همجنس‌گرایانه و عمل های تغییر جنسیت در ایران انجام داده، نشان می دهد که چگونه جامعه، خانواده و نهادهای گوناگون دولتی به طور مداوم همجنسگرایان و ترنس‌جندرها را به عنوان “منحرف” یا “بیمار” دسته بندی کرده و مورد بازخواست قرار می دهند.
چالشی که در بسیاری از موارد به زیر سوال بردن هویت جنسی و تنفر از خود، بدن و یا گرایش جنسی را در پی دارد. کسی که این تجربه را می شناسد، می داند که در این ترانه، از یک عشق و “تلخی” و ممنوعیت واگویی آن می شنویم.
همانطور که گفته شد، گروه دیگری از منتقدان نیز گوگوش را “نان به نرخ روز خور” خوانده یا مواضع سیاسی او را نقد کرده اند.
کیست که نداند هر چقدر میزان تاثیر گذاری و شناخته شدن افراد بیشتر باشد و “صاحب صدا” باشند، می توانند بیشتر سرمایه نمادین خود را در خدمت شکستن ساختارهای کهنه و تنگ به کار گیرند.
از این منظر است که باید از کسانی که کار با ارزش گوگوش را “نان به نرخ روز خوردن” قلمداد می کنند، پرسید: آیا به راستی سخن از عشق همجنس‌خواهانه ، این روزها “نانی” دارد؟ من به عنوان فعال حقوق همجنس‌گرایان و محقق این حوزه می دانم که سختی های این راه کدام است.
داستانهای زیاد ثبت نشده ای وجود دارد از طرد و حذف و نگاه هایی که دل آدم را به درد می آورند ولی نمی توانی ثابت کنی که نشات گرفته از “هموفوبیا” ی موجود است، در دل هر یک از ما وجود دارد.
داستانهایی که نشان می دهد چگونه هویت جنسیتی و گرایش جنسی و یا حتی ظاهر غیر کلیشه ای یک فرد می تواند زندگی، مناسبات و روابط اجتماعی، خانوادگی و حرفه ای او را تحت الشعاع قرار دهد و دچار زلزله ای سهمگین کند.
حملات در دنیای مجازی بلافاصله پس از انتشار این ترانه نیز مثال خوبی برای هزینه هایی است که حرف زدن از این تابوی فرهنگی-اجتماعی حتی برای شخصی در جایگاه گوگوش دارد.
وجه مشترک همه این نقدها، چه آنها که گوگوش را نان به نرخ روز خور خوانده اند و چه آنها که او را بازتولید کننده ارزش های موجود می دانند، تلاش برای بی اعتبار کردن و یا در حاشیه قرار دادن موضوع این ویدئو کلیپ و دفاع آشکارش از همجنس‌گرایان است.
اینها شک ما را بر می انگیزد که آیا همجنس‌گراستیزی پنهانی تحت لوای گفتارهای اولترا-روشنفکرانه وجود دارد؟
چرا که از سوی این بخش از منتقدان، تاکنون هیچگاه به بسیاری از آثار هنری هترونورماتیو (هنجارانگاری دگرجنس‌گرایی)، نقدهای اینچنینی ابراز نشده بود.

چرا “بهشت”، مهم است؟

این اولین بار است که هنرمندی در جایگاه گوگوش و میزان شهرت و اعتبار هنری او دست به چنین تابوشکنی می زند.
گوگوش که خود به عنوان یک زن و یک هنرمند سالها به حاشیه رانده شده بود، امروز حنجره اش فریادگر حس به حاشیه رانده شدگان می شود.
او در این کلیپ، شرم را به چالش می گیرد و آشکارسازی می کند. او به همراه کارگردان و ترانه سرا از شعار به دور هستند؛ حس این شعر، واقعیت تلخ زندگی همه همجنس‌گرایانی است که سالها با خود و جامعه اطرافشان درگیر بوده اند.
ترانه بهشت، انسانی است و با دنیای “بافتن و یافتن” واژه بیگانه است، بی پرده ترس و تعلقات محدود کننده را به یادمان می آورد، شادی های یک زن همجنس‌خواه را نشان میدهد، رقص در چمن و دنبال راهی ” واسه کندن از این برزخ” گشتن، و وا گویی ترسی دائمی، ترس از رانده شدن دوباره از بهشت.
این ترانه و ویدئو کلیپ گوگوش ساختار شکنانه است، چرا که از ساختارهای دگرجنس‌گرایانه ترانه های عاشقانه تاکنونی و یا ترانه های عاشقانه عرفانی غیر جنسی، خارج می شود و بیان عشقی ممنوعه می شود.
ترانه به روشنی از تردیدها و بن بست های عشقی می گوید که زیر بار رنج و ممنوعیتی صدها ساله کمر خم کرده است.
گوگوش با این ترانه خود بر روی صحنه ای که ناظر و در عین حال بیانگر یک عشق همجنس‌خواهانه است، دوستداران خود را به چالش با واقعیتی موجود فرا می خواند. چالشی که ضرورتا طرفداران بیشتری برای وی رقم نخواهد زد.
برای انتشار این ویدئو کلیپ، لازم نیست خواننده، خود چنین عشقی را تجربه کرده باشد یا نه.
مهم این است که او با بیان این “حق آزادی عشق برای همه” فرهنگ تفاهم و پذیرش “دیگری” را گسترش می دهد.
جامعه ما که سالیان سال از سیاست طرد و حذف، آسیب های جدی خورده، بیش از هر زمان نیازمند تولیدات هنری، علمی، فلسفی و گفتمانی است که به فرهنگ “مدارا” و در عین حال “مقاومت” در مقابل بی عدالتی توجه نشان دهد و بر آن تاکید کند. در این ویدئو کلیپ ما با چنین نگاهی روبه رو می شویم.
این ترانه در عین اینکه ساختار شکنانه است باید به ترانه ای معمولی و عادی بدل شود. بیان عشق و زیست همجنس‌خواهانه باید جای شایسته خود را در هنر و ادبیات آنقدر باز کند تا “عادی” شود، با این ترانه گوگوش این روند آغازی قدرتمند یافته است.
در این “عادی سازی” است که هموفوبیا یا همجنس‌گرا ستیزی به چالش کشیده می شود و عشق به همجنس جزئی از تصویر زندگی انسانی می شود، با همه ضعف ها و قوت های یک رابطه انسانی.
این ترانه، امتیاز ویژه ای به عشق همجنس‌خواهانه نمی دهد اما امتیازهای تاکنونی” عشق دگرجنس‌گرایانه” را به عنوان تنها راه ابراز عشق و تنها مدل عاشق بودن، از آن باز پس می گیرد.
در این بازپس گرفتن امتیازات است که “ما” دیده می شویم بدون اینکه در “حاشیه” باشیم. این ویدئو کلیپ باید برای هنرمندان و اهل سیاست، راهگشای طرح عریان این موضوعات باشد.
روایت زندگی همجنس‌خواهان و به ویژه زنان لزبین نباید روایت هایی “نهان” باقی بمانند، جامعه ما باید گوشش را برای شنیدن این روایات در قالب شعر، داستان، نقاشی، ترانه، فیلم و … بیش از پیش باز کند.
این اقدام گوگوش نشانه ای ست برای اینکه “انکار” ما دیگر ممکن نیست. و گوگوش این موضوع را صریح و بی پرده در مقابل چشمان جامعه ای نا آگاه و اسیر تابوها و خرافات می گذارد.
بحث های شبکه های اجتماعی طی تنها بیست و چهار ساعت پس از علنی شدن این کلیپ در صفحه فیسبوک گوگوش با بیش از نزدیک به دو میلیون کاربر، و پخش آن در رسانه های پر بیننده، جامعه ای را مورد خطاب قرار می دهد که دسترسی به آن برای مدافعان حقوق همجنس‌گرایان دشوار و حتی ناممکن بود.
بحث ها درباره این ویدئو کلیپ، همچنین می تواند به عنوان یک رخداد در روند ساختن فرهنگی انسانی به کار آید.
بسیاری پس از تماشای این ویدئو کلیپ برای اولین بار می فهمند تنها نیستند و عشقشان نه “گناه آلود” که واقعیتی زمینی است که می توانند در یک سالن کنسرت یا در خیابان و مترو آن را زندگی کنند.
منبع: بی بی سی فارسی

نامه پدر حسین رونقی ملکی خطاب به دادستان





حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که طی ماههای اخیر با وجود بیماری شدید و نظر مساعد پزشکی قانونی از مرخصی درمانی محروم شده در شرایط وخیمی بسر می‌برد.
پدر این زندانی در مراجعات مکرر و پیگیری‌های انجام شده از سوی رئیس دفتر شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران مورد تهدید قرار گرفت.
در زیر متن نامه پدر این زندانی سیاسی خطاب به دادستان کل کشور را می‌خوانید:
باسمه تعالی
مورخه ۲۷/۱۱/۱۳۹۲
دادستان محترم دادسرای عمومی و انقلاب کل تهران جناب آقای جعفری دولت آبادی
احتراماً به استحضار دادستان محترم می‌رساند جان فرزندم از طرف کسانی در خطر می‌باشد.
جناب آقای دادستان چندین بار با دستور جنابعالی مدارک پزشکی فرزندم به سازمان پزشک قانونی ارسال شده. دادستان محترم تهران جناب آقای جعفری دولت آبادی در مورخه ۱۸/۸/۹۲ نامه به شماره ۹۲رر۲۷ مدارک فرزندم به سازمان پزشک قانونی کشور با دستور جنابعالی ارسال شده به استحضار دادستان محترم می‌رساند در مورخه ۲۱/۸/۱۳۹۲ به شمارۀ ۸۵۱۶۲ دفتر مدیر کل محترم پزشک قانونی ثبت شده به شمارۀ فوق به کمیسیون شهرک غرب ارسال گردیده.
جناب آقای دادستان محترم تهران در مورخه ۲۴/۹/۹۲ اینجانب سید احمد رونقی ملکی و فرزندم سید حسین رونقی ملکی در کمیسیون پزشک قانونی شهرک غرب حضور داشتیم. جناب آقای دادستان در مورخه ۹/۱۰/۹۲ جواب کمیسیون پزشک قانونی شهرک غرب به جناب آقای دکتر نازپرور ارسال شده.
جناب آقای دادستان درمورخه ۹/۱۰/۹۲ جناب آقای دکتر نازپرور از سازمان پزشک قانونی کشور نتیجه کمیسیون شهرک غرب را به دادستانی محترم جهت ادامه درمان فرزندم سید حسین بیرون از زندان ارسال نموده‌اند.
جناب آقای دادستان کل تهران تا کنون به نظریه کمیسیون پزشک قانونی توجه نشده.
از دادستان محترم طبق ماده ۲۹۱ برای مرخصی استعلاجی فرزندم تقاضامندم.
با تقدیم احترامات
سید احمد رونقی ملکی پدر سید حسین