۱۳۹۲ اسفند ۶, سه‌شنبه

نامه مادر شهرام و بهرام احمدی





بهرام احمدی زندانی اهل‌سنت در تاریخ ۷ دی ماه ۱۳۹۰ در زندان قزل‌حصار به همراه ۵ زندانی اهل‌سنت دیگر اعدام شد. برادر وی شهرام احمدی هم‌اکنون در زندان اوین بسر می‌برد و پرونده وی برای تعیین تکلیف نهایی به دیوان عالی کشور ارجاع شده است.
مادر این دو زندانی طی نامه‌ای که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته خواهان جلو گیری از اعدام فرزند دیگر خود شده.
متن کامل این نامه را در زیر می‌خوانید:
درخواست مادر رنج دیدهٔ شهرام احمدی از مسئولین ایران
من مادر جگر سوخته‌ای هستم که سال‌ها به امید برگشتن فرزندانم به خانه، چشم به در دوخته‌ام.
دو فرزند مرا در سنندج دستگیر کردند. اسامی آن‌ها؛ شهرام احمدی که ۶ /۲ / ۸۸ و بهرام احمدی که در تابستان ۸۸ به دست مامورین اطلاعاتی‌ و سپاهی دستگیر شدند.
پسر بزرگم شهرام مدت ۳۳ ماه در سلول‌های انفرادی به سر برد و بهرام ۲۰ ماه در آن تک سلولی‌ها بدون هیچ امکاناتی زندانی بود.
بهرام را بعد از ۲۰ ماه دادگاهی‌ کردند و بدون اینکه بتواند وکیل داشته باشد و از خودش دفاع کند به اعدام محکوم کردند و شهرام را نیز بعد از ۴۳ ماه بلاتکلیفی به اعدام محکوم کردند.
پسر کوچکم بهرام که در هنگام دستگیری فقط ۱۷ سال داشت را ۳ سال در بازداشتگاه و زندان نگاه داشتند و در تاریخ ۷/ ۱۰/ ۹۱ در زندان قزل حصار اعدامش کردند و حتی جنازه‌اش را تحویلم ندادند.
قبل از اجرای حکم حتی به ما خبر ندادند و نگذاشتند که با ما تماس تلفنی هم داشته باشد و یا ملاقات خداحافظی به ما بدهند.
شوهر و پسرانم به علت مریضی و کهولت سنم به من نگفتند که بهرام را اعدام کرده‌اند و من هم از دنیا بیخبر در تاریخ ۱۲ / ۴ / ۹۱ به ملاقاتی پسرانم رفتم که فقط شهرام را در سالن ملاقات دیدم.
از او سراغ بهرام را گرفتم. اما او گفت که فقط برای من ملاقات را تأیید کرده‌اند. من هم به یکی‌ از مامورین که آنجا بود گفتم که من ۶۰۰ کیلومتر راه را از سنندج تا اینجا آمده‌ام، چرا نمی‌گذارید فرزند دیگرم را ببینم، که مامور پرسید که اسمش چیست و من گفتم که بهرام احمدی. مامور جواب داد که مگر خبر ندارید که شش ماه پیش اعدام شده؟
از آن وقت دیگر من هیچ چیز یادم نمی‌آید، چون بیهوش شدم و فرزندانم مرا به بیمارستان انتقال دادند و وقتی‌ به هوش آمدم ۵ ماه گذشته بود.
تازه برایم تعریف کردند که بعد از ترخیص از بیمارستان ماشینی که در آن بودیم تصادف کرد و در این تصادف یکی‌ از چشمانم را از دست داده‌ام و نیمی از بدنم فلج شده است.
بعد از آن روز که پسرم را دیده‌ام تا به حال نتوانسته‌ام او را ببینم یا با او صحبت کنم، چون آن پسرم را به زندان اوین برده‌اند و آنجا نه تلفن دارد و نه می‌توانم به ملاقتش بروم و چند روز گذشته به ما خبر رسیده که پروندهٔ پسرم شهرام به دیوان عالی‌ شعبهٔ ۲۸ برای تصمیم گیری نهایی فرستاده شده.
من از شما درخواست دارم که لااقل نگذارید که این فرزندم را اعدام کنند.
این نامهٔ من قسمتی‌ از درد‌هایی‌ بود که در این مدت خانوادهٔ ما کشیده است. من از آقای خامنه‌ای، روحانی، لاریجانی، رفسنجانی و یونسی که هرکدام مسئولیتی در مقابل این مردم دارند در خواست می‌کنم که نگذارند فرزندم شهرام همانند بهرام اعدام شود و از تمام کسانی‌ که در دفاع از مظلوم سعی‌ و تلاش می‌کنند در خواست دارم که برای آزادی فرزندم شهرام هم تلاش کنند و هم دعای خیر.
مادر داغدار بهرام احمدی و چشم به راه شهرام احمدی

دست‌کم شش زندانی جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شدند





طی روز جاری دست‌کم شش زندانی از زندان رجایی شهر کرج جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی روز جاری سه‌شنبه ۶ اسفند ماه دست‌کم شش زندانی از بندهای مختلف زندان رجایی شهر کرج جهت اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی منتقل شدند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «این زندانیان همگی به اتهام قتل عمد به قصاص (اعدام) محکوم شده‌اند و قرار است سحرگاه روز آینده حکم اعدام ایشان به اجرا در آید.»

اعدام سه زندانی در ملاء عام به اتهام محاربه





صبح روز جاری، ۳ نفر به اتهام محاربه در زورآباد (اسلام آباد) کرج و در ملاءعام، به دار آویخته شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح امروز، سه‌شنبه ۶ اسفند ماه، ۳ تن که اتهام ایشان محاربه عنوان شده بود، در محله فقیر نشین زورآباد (اسلام آباد) کرج از طریق چوبه دار و در ملاء عام اعدام شدند.
از اتهامات دقیق و سن اعدام شدگان در حین دستگیری و یا ارتکاب جرم احتمالی، اطلاع دقیقی در دست نیست.
گفتنی ست که روز گذشته، ۵ اسفند ماه، دو زندانی به نام‌های حمید یوسفی و ارسلان قاسمی از بند ۴ زندان رجایی شهر کرج جهت اجرای حکم اعدام در ملاء عام به سلول انفرادی منتقل شده بودند؛ احتمال آن می‌رود که این افراد جزو اعدام شدگان امروز در زودآباد باشند.
همچنین مسئولین محلی اعلام کردند روز آینده ۵ نفر در مهرشهر کرج و ۱ نفر در خیابان دخانیات هشتگرد در ملاء عام اعدام می‌شوند.

ضرب و جرح محمد نوری‌زاد توسط ماموران وزارت اطلاعات






ماموران وزارت اطلاعات روز گذشته، دوشنبه پنجم اسفندماه محمد نوری زاد، نویسنده و فیلمساز منتقد ایرانی را در مقابل این وزارت‌خانه مورد ضرب و شتم قراردادند.
آقای نوری زاد در وب سایت خود در این خصوص نوشته است: “صورتم برآسفالت بزرگراه نشست. سربه زیر زانویش را بر پسِ کله ام نهاد. سنگ ریزه ها بالای ابرویم را شکافتند و خون بیرون زد. بینی ام نیز با همین مشکل مواجه بود. گرچه تقلای من بیهوده می نمود اما تلاش کردم از ورود سنگریزه ها به آن سوی پوست صورتم جلوگیری کنم. زانویی که سربه زیر برسرم نشانده بود کار را دشوار می کرد. عینکم زیر صورتم مانده بود و هرآن ممکن بود بشکند و صورتم را بشکافد. راننده داد زد: همین را می خواستی روانی؟ با دهانی که به آسفالت خیابان چسبیده بود گفتم: من فردا باز همینجایم.”
آقای نوری زاد برای باز پسگیری اموال ضبط شده اش هر روز به ساختمان وزارت اطلاعات مراجعه میکند. 

مخالفت شورای نگهبان با مکلف‌شدن دستگاه‌ها برای تخصیص یک درصد بودجه‌ برای زنان





معاون رئیس‌جمهور در امور زنان و خانواده، گفت: با توجه به تحمیل شدن بار مالی به دولت، شورای نگهبان با مکلف شدن دستگاه‌های اجرایی به منظور تخصیص یک درصد از بودجه خود در سال ۹۳ به حوزه زنان و خانواده مخالفت کرد.
شهیندخت مولاوردی در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس «زنان» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با اعلام این خبر اظهارکرد: بر اساس تصمیم شورای نگهبان، دستگاه‌های اجرایی در سال ۹۳ مانند سال ۹۲ «مجاز» به تخصیص یک درصد از بودجه خود به حوزه زنان و خانواده هستند.
وی ابراز امیدواری کرد که شرایط به گونه‌ای فراهم شود تا به حوزه زنان مانند سایر حوزه‌ها توجه جدی شود و دستگاه‌های اجرایی برای برنامه‌های آن، یک درصد از بودجه خود را تخصیص دهند.

اعدام دو نفر در سمنان به اتهام قتل عمد





دادگستری کل استان سمنان از اجرای حکم قصاص نفس دو مرتکب به قتل عمد در زندان مرکزی سمنان خبر داد.
به گزارش فارس به نقل از روابط عمومی دادگستری کل استان سمنان، این دو نفر که «ح- ن» فرزند محمد و «الف- ن» فرزند احمد بودند، به جرم قتل عمد توسط شعبه دوم دادگاه کیفری استان سمنان به قصاص محکوم شده بودند.
این حکم پس از سیر تشریفات قانونی و تائید دیوان عالی کشور با حضور مقامات رسمی و با رعایت موازین شرعی و قانونی در محوطه زندان مرکزی سمنان اجرا شد.
دستگاه قضایی و شورای حل اختلاف استان سمنان برای کسب رضایت از اولیای دم نهایت تلاش خود را به‏کار گرفتند که در نهایت با درخواست اولیای دم، این حکم اجرا شد.

خبر تکمیلی از اعدام چهارشنبه در شیراز

چهارشنبه هفته گذشته یک متهم به سرقت مسلحانه در شیراز از طریق چوبه دار در ملاء عام اعدام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، عبدالرضا زرگانی در روز چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ در ملاء عام و در میدان کوزه‌گری شیرزا به اتهام سرقت مسلحانه اعدام شد.
جسد این جوان ٣٠ ساله عرب آبادانی روز پنج شنبه به خانواده وی تحویل داده شد و توسط بستگان در قبرستان «خضر» واقع در شهر آبادان دفن شد.
از طرفی قاضی کورش زارعی معاون دادستان شیراز و سرپرست دادسرای انقلاب شیراز گفت: عبدالرضا زرگانی به اتهام سرقت یک باب طلا فروشی شهر بیضاء در آبان ماه سال ١٣٩٠ که پس از واژگونی خودرو توسط نیروی انتظامی دستگیر شد. دادگاه انقلاب شیراز او را نیز به سرقت از بانک تجارت شعبه آرین شیراز متهم کرده بود که پس از محاکمه در شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز و تأیید حکم توسط شعبه ۳۳ دیوانعالی کشور این حکم روز چهارشنبه ٣٠ بهمن در شیراز اجرا شد.
کریم دحیمی به گزارشگر هرانا گفت: «خانواده زرگانی از اجرای حکم اعدام فرزندشان اطلاع نداشتند امری که بر خلاف آیین نامه نحوه اجرای حکم اعدام در ایران می‌باشد. براساس آیین نامه نحوه اجرای احکام اعدام، مقامات قضایی موظف هستند که خبر اجرای حکم را (۴٨ ساعت قبل از اجرای حکم، به وکیل و خانواده فرد محکوم) خبر دهند. همچنین محکوم به اعدام حق دارد با اشخاصی که می‌خواهد از جمله اعضای خانواده خود، به عنوان آخرین ملاقات، دیدار کند.»
دادگستری شیراز طی خبری ادعا کرده بود که عبدالرضا زرگانی پیش‌تر به دو فقره قتل اعتراف کرده بود، ولی خانواده این اعدامی هرگونه قتلی را در پرونده وی تکذیب می‌کنند.
در روزجمعه ٢ اسفند ١٣٩٢ کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل طی بیانیه‌ای از افزایش اعدام در ایران هشدار داده است. ایران پس از چین بیشترین شمار اجرای احکام اعدام و همچنین بالا‌ترین نرخ سرانه اعدام را در جهان دارد. سازمان ملل می‌گوید در سال گذشته میلادی بین ۵۰۰ تا ۶۲۵ نفر در ایران اعدام شده‌اند.
گفتنی است، در این پرونده یکی دیگر از متهمین به قطع دست محکوم شده و حکم وی در دیوان عالی کشور به تایید رسیده است.

عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان سیاسی عرب اهوازی





زندانیان سیاسی و مدنی عرب اهوازی در زندانهای مختلف از رسیدگی‌های پزشکی یا مرخصی درمانی محروم هستند.
کریم دحیمی فعال حقوق بشر به گزارشگر هرانا گفت: «زندانیان سیاسی و فرهنگی عرب در شرایط سخت و طاقت فرسایی دوران حبس خود را در زندانهای اهواز و زندانهای دیگر کشور سپری می‌کنند. این زندانیان تقریبا از همه حقوق اولیه یک زندانی محروم هستند. روند افزایشی تعداد زندانیان و کمبود فضا برای نگهداری آن‌ها، مسئولان را وادار به ساختن زندانهای جدیدی نموده، اما همچنان مشکل تراکم جمعیت در درون زندان‌ها برطرف نشده است.»
وی در ادامه بیان داشت: «روند افزایشی تعداد زندانیان و کمبود فضا برای نگهداری آن‌ها، مسئولان را وادار به ساختن زندانهای جدیدی نموده، اما همچنان مشکل تراکم جمعیت در درون زندان‌ها برطرف نشده است. عدم وجود سیستم تهویه در زندان‌های اهواز سبب شده است تا زندانیان در گرمای بیش از ۵۰ درجه اهواز در تابستان بدون امکانات خنک کننده نظیر کولر بسر برند. نبود آب سالم جهت شرب سبب شده است تا زندانیان از آب غیر بهداشتی موجود استفاده کرده و به بیماریهایی نظیر سنگ کلیه که در زندان کارون شیوع یافته، مبتلا شوند. بیماریهای گوارشی و روده‌ای از دیگر عوارض استفاده از آب ناسالم است.»
وی در ادامه بیان داشت: «اخیرا فعالان حقوق بشر اهوازی گزارشی از بیماریهای حاد عده‌ای از زندانیان سیاسی عرب دریافت کرده‌اند. بنا به این گزارش مسؤلین زندان‌ها از اعطای مرخصی جهت معالجه زندانیان بیمار در بیمارستان‌ها ممانعت می‌ورزند.»
اسامی برخی از زندانیان بیمار در زندان کارون و در دیگر زندانهای کشور که از رسیدگی‌های پزشکی مناسب محرومند عبارت است از:
١- غلام عباس ساکی (سعید ساکی)، در کشور سوریه دستگیر و در اوائل سال ١٣٨۵ شمسی به ایران تحویل داده شد. سعید ساکی ۴ سال و نیم در بازداشتگاه انفرادی اطلاعات اهواز زندانی بوده و سه ماه را در زندان اوین بسر برده بود. پس از آن در شعبه ۴ دادگاه انقلاب اهواز به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی قاضی مرتضى کیاستی به ۵ سال حبس محکوم شد. دادگاه انقلاب اهواز مدت زندانی بودن وی در سلول انفرادی اطلاعات را به حساب نیاورده و وی هماکنون در زندان دزفول تحت سخت‌ترین شرایط و با وضعیت جسمانی بسیار بدی بسر می‌برد. سعید ساکی از بیماری فشار خون بالا رنج می‌برد.
٢- رسول مزرعه اهل شهر اهواز است و به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در دادگاه انقلاب اهواز شعبه اول توسط قاضی احمدی به ۱۵ سال حبس در زندان یاسوج محکوم شده است. وی در أوائل سال ١٣٨۵ در کشور سوریه بازداشت و به ایران تحویل داده شد. رسول مزرعه هم اکنون از بیماری سرطان پروستات و درد کلیه‌ها رنج می‌برد. مسئولان زندان اجازه اعزام به بیمارستان جهت معالجه را به او نمی‌دهند.
٣- رمضان عذاری ناصری، ۴۱ ساله و أهل منطقه کوت عبدالله شهر اهواز است که در سال ١٣٨۵ بازداشت شد. رمضان ناصری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه باخدا به ۳۰ سال حبس در زندان اقلید محکوم شد. وی از درد و عفونت در پا‌ها رنج می‌برد و تاکنون اجازه معالجه نیافته است.
۴- علی حلفی اهل شهر حمیدیه، در سال ١٣٨۴ بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، محاربه باخدا و إفساد فی الارض از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به ۳۰ سال حبس در زندان گناباد محکوم شد. وی از زخم معده وعفونت روده‌ها رنج می‌برد.
۵- علی منبوهی اهل شهر حمیدیه، در سال ١٣٧٨ بازداشت شد. وی به اتهام محاربه باخدا و اقدام علیه امنیت ملی، به ۲۵ سال حبس در زندان جیرفت کرمان محکوم شد. علی منبوهی از بیماری دیابت و چربی خون رنج می‌برد.
۶- رحیم عفراوی اهل کوی علوی شهر اهواز، در سال ١٣٧٨ بازداشت شد. وی به اتهام محاربه باخدا و اقدام علیه امنیت ملی، به ۲۵ سال حبس در زندان جیرفت کرمان محکوم شد. وی از بیماری قلب و دیابت رنج می‌برد و نیاز به مراجعه به پزشک متخصص دارد.
۷-عبدالزهرا هلیجی فرزند خزعل، اهل منطقه شکاره ١ شهر اهواز در سال ١٣٨۴ بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، محاربه باخدا و إفساد فی الارض، از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به حبس ابد در زندان کارون محکوم شد. عبدالزهرا هلیجی از عفونت شدید در پای راست رنج می‌برد و نیاز به جراحی فوری دارد. پیش از ورود به زندان طی عملی جراحی یک قطعه میل در پای او قرار داده شده بود. طبق نظر پزشکان اکنون بایستی این قطعه فلزی از پای ایشان به واسطه عمل جراحی خارج شود اما مسئولان زندان این اجازه را به او نمی‌دهند.
۸- حسن عبیات فرزند جلاو، متولد ١٣۵٧ و ساکن شهر حمیدیه است که در سال ١٣٩٠ بازداشت شد. وی متاهل و دارای یک فرزند است. وی از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز توسط قاضی فرهادوند به محاربه و اقدام علیه امنیت ملی و ارتباط با خارج متهم شده وهم اکنون در زندان کارون در انتظار صدور حکم بسر می‌برد. حسن عبیات فارق التحصیل مقطع کار‌شناسی ارشد از دانشگاه پیام نور شهر خفاجیه (سوسنگرد) است. وی به همراه برادر و پدرش در مغازه کوچکی (جگر کبابی) در شهر حمیدیه کار می‌کرد. خانواده آن‌ها از لحاظ اقتصادی در فقر شدیدی بسر می‌برد و در زیر خط فقر روزگار سر می‌کنند. تنها منبع روزی این خانواده مغازه جگر فروشی است. حسن عبیات از درد گوش و بیماری معده رنج می‌برد.
۹- عبدالامام زایری فرزند محمود اهل منطقه کانتکس شهر اهواز است که در سال ١٣٨۴ بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، محاربه باخدا و افساد فی الارض، از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به حبس ابد در زندان کارون محکوم شد. عبدالامام زائری از خونریزی معده رنج می‌برد.
۱۰- یحیى ناصری فرزند منصور متولد ١٣۵٧و اهل شهر اهواز است که در تاریخ ١٠ مهر سال ۱۳۸۴ شمسی بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، محاربه باخدا و إفساد فی الارض از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به حبس ابد در زندان کارون محکوم شد. یحیی ناصری مبتلا به بیماری قلب است و نیازمند معالجه بواسطه پزشک متخصص است.
۱۱- کاظم خوش نمک (خضیراوی) فرزند عبدالحسین، اهل شهر عبادان (آبادان) است که در فروردین سال ۱۳۸۷ شمسی بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، از سوی شعبه سوم دادگاه انقلاب اهواز توسط قاضی محمودی به ١۵ سال حبس در زندان کارون محکوم شد. کاظم خضیراوی از فشار خون بالا و بیماری دیابت رنج می‌برد.
۱۲- مجید طرفی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۶ سال حبس محکوم شده است. وی دچار فشارهای عصبی و بیماری روحی و روانی شده و جهت معالجه نیازمند مراجعه به پزشک متخصص است.
۱۳- عبد الامیر مطوری اهل شهر خرمشهر (محمره) است و در سال ۱۳۸۹ بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام از سوی دادگاه انقلاب اهواز به ۵ سال حبس در زندان کارون محکوم شده است. وی از بیماری تشنج عصبی رنج می‌برد.
۱۴- جلیل حیدری محکوم به حبس ابد است و از بیماری سنگ کلیه رنج می‌برد.
۱۵- مجید ساری، اهل منطقه سید کریم شهر اهواز است که در سال ١٣٧٨ بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور و ارتباط با بیگانگان به ٢٠ سال حبس محکوم شده است. وی از تشنج عصبی رنج می‌برد.
۱۶- عادل معفراوی فرزند عدنان، محکوم به ١۵ سال حبس است. وی در اثر شکنجه از ناحیه لگن و کمر رنج می‌برد و نیاز به بستری در بیمارستان دارد.
۱۷- ناظم بریهی فرزند صگبان، متولد سال ۱۳۶۵، طلبه علوم دینی و اهل حمیدیه است که در ۱۷ مهر ۱۳۸۴ بازداشت شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، محاربه باخدا و إفساد فی الارض، از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز به حبس ابد در زندان کارون محکوم شده است. وی از بیماری‌های پوستی رنج می‌برد.
۱۸- طالب سواری، در تیر ماه ١٣٨۶ شمسی بازداشت شد و به ١٠ سال حبس در زندان سپیدار اهواز محکوم شد. وی سابقه دستگیری در سال ١٣٧٨ را داشته است. طالب سواری از عفونت چشم رنج می‌برد و نیاز به جراحی دارد.
۱۹- مهندس غازی حیدری فرزندعبدالزهرا، متولد ۱۳۵۴ و فعال اهل شهر اهواز است که توسط اداره اطلاعات بازداشت شده است. وی در مورخه چهارم آذرماه ۱۳۸۸ شمسی از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی اهواز به ریاست قاضی مرتضى تورک به ١٠ سال حبس تعزیری محکوم شد. حکم حبس وی در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۸ در شعبه سیزده دادگاه تجدید نظر استان به ریاست قاضی غلامحسین ذات عجم و مستشار دادگاه محمود مهرگان تأیید شد.
قبل از بازداشت، غازی حیدری به عنوان مهندس مکانیک درشرکت لوله سازی اهواز مشغول به کار بوده است. این روشنفکر، نویسنده و فعال فرهنگی جز فعالیتهای فرهنگی و حقوق بشری هیچ گونه فعالیت دیگری نداشته و معتقد به فعالیتهای مسالمت آمیز است. مهندس حیدری به استفاده از اینترنت و ورود به وب سایتهای فلیتر شده مخالفین نظام، استفاده از کتابهای الکترونیکی، تهیه و ارسال نمودارهائی از آمار دستگیر شدگان و محکومین به اعدام و ضدیت و عناد با نظام جمهوری اسلامی ایران متهم شده بود، که ایشان تمامی این اتهام‌ها را نزد قاضی انکار کرد. وی اقرار به اتهامات مذکور، نزد نیروهای امنیتی را ناشی از شکنجه شدید دانسته است. در‌‌‌‌ همان روزهای تحقیق در بازداشتگاه اطلاعات در اثر شکنجه شدید جسمی، دو دنده از قفسه سینه مهندس حیدری شکسته شد. وی چندین ماه را در سلول انفرادی همراه با شکنجه فیزیکی و روحی سپری کرد. مهندس حیدری از ناحیه شکستکی در قفسه سینه و پارگی پرده گوش رنج می‌برد و احتیاج به معالجه در بیمارستان دارد.

رحمان قهرمانپور به مرخصی استعلاجی اعزام شد





ساعاتی پیش دکتر رحمان قهرمانپور از همکاران سابق حسن روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام و زندانی بند ۳۵۰ اوین به مرخصی درمانی اعزام شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، دکترقهرمانپور مدیر گروه خلع سلاح مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص و از همکاران سابق حسن روحانی و حسین موسویان بود که به دلیل نوشتن گزارش‌های انتقادی در مورد سیاست‌های هسته‌ای در دوران احمدی‌نژاد و حمایت از نیل به یک توافق هسته‌ای کم هزینه در ۱۰خرداد۱۳۹۰ در محل کار خود در این مرکز دستگیر و مدت یک سال را در حبس انفرادی در بازداشتگاه ۲۰۹ گذرانید و در این مدت بر اثر ضرب و شتم و شکنجه به بیماری ارتروز کمر مبتلا شد و ضعف بینایی و بیماری قوز قرنیه وی هم تشدید شد.
در بهمن ماه ۱۳۹۱ نماینده وزارت اطلاعات با توجه به گزارش‌های پزشکی موجود با مرخصی استعلاجی وی موافقت کردند اما همزمان دکتر قهرمانپور در نامه‌ای به آقای روحانی شکنجه‌های روحی و روانی و جسمی وارد شده بر او و نحوه پرونده سازی را تشریح کرد، پس از آن مرخصی استعلاجی وی لغو گردید.
بعد از رییس جمهورشدن حسن روحانی پرونده دکترقهرمانپور دوباره به جریان افتاد، اما این باردادستان تهران با آزادی وی و دادن مرخصی استعلاجی مخالفت کرد.
محکومیت این زندانی سیاسی در اردیبهشت ماه ۱۳۹۳ به پایان می‌رسد.
همچنین گفتنی است سالار ستوده دیگر زندانی بند ۳۵۰ نیز ساعاتی پیش به مرخصی اعزام شد.

محکومیت حبس قطعی چهار شهروند بهایی در مشهد





دادگاه تجدید نظر استان خراسان رضوی چهار شهروند بهایی را به علت اعتقادات مذهبی به حبس تعزیری محکوم کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حکم چهار شهروند بهایی ساکن مشهد از سوی شعبه ۲۰ دادگاه تجدید نظر خراسان رضوی اعلام شد.
بنا به رای صادره، حکم بدوی دو خواهر بهایی به نام های نیکا و نوا خلوصی عینا” تایید شد. طبق حکم بدوی، نیکا خلوصی به شش سال حبس تعزیری و نوا خلوصی به چهار سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده بودند.
هم‌چنین طبق رای صادره، حکم بدوی “ادیب شعاعی” از یک سال و نیم حبس تعزیری به شش ماه حبس و حکم بدوی “مهسا مهدوی” از ۸ ماه حبس تعزیری به سه ماه و یک روز حبس تعزیری تقلیل پیدا کرد.
 قابل ذکر است حکم اولیه شهروندان بهایی مذکور در شعبه سه دادگاه انقلاب و عمومی مشهد بر اساس اتهامات “تبلیغ علیه نظام” و “عضویت در تشکیلات غیر قانونی بهایی” صادر شده است.

نمایندگان کارگران ذوب‌آهن اردبیل اخراج شدند





دبیر خانه کارگر اردبیل از اخراج رئیس انجمن صنفی کارگران کارخانه ذوب آهن اردبیل به دلیل آنچه «پیگیری مطالبات صنفی کارگران» می‌خواند خبر داد.
«مرتضی مقدم» درباره دلایل اخراج نماینده صنفی کارگران به ایلنا گفت: اخراج آقای «مقصود محجوری»  پس از آن صورت گرفت که او به همراه سایر اعضای انجمن صنفی پی‌گیر حقوق معوقه کارگران بود.
این فعال کارگری همچنین از اخراج دو تن دیگر از اعضای انجمن‌صنفی کارگران به نام‌های «حسن رونقی» و «اصغر بابا‌زاده» در مهر و آذرماه‌ها بنا به دلیلی مشابه خبر داد.
در همین رابطه «مقصود محجوری» رئیس انجمن صنفی کارگران کارخانه ذوب آهن اردبیل دلیل اخراج‌ خود و همکارانش را انجام وظیفه قانونی‌‌شان در پی‌گیری حقوق معوقه ۲۶۵ کارگر ذکر کرد و مدعی شد: کارگران علاوه بر آنکه در چهار ماه گذشته حقوقی دریافت نکرده‌اند، بیمه تامین اجتماعی کارگران نیز از ابتدای سال ۹۲ دچار مشکل شده بطوری که در چهار ماه آبان، آذر، دی و بهمن هیچ پرداختی به تامین اجتماعی انجام نشده است.
 رئیس انجمن صنفی کارگران ذوب آهن اردبیل با اشاره به ماده ۱۷۸ قانون کار تاکید کرد: هیچ کس حق دخالت و جلوگیری از فعالیت اعضای انجمن صنفی را ندارد و این عمل کارفرما خلاف قانون کار است و قانون برای فرد متخلف مجازات تعیین کرده است.

سه کارگر پتروشیمی رازی محاکمه شدند





سه تن از کارگران پتروشیمی رازی به اتهام «اخلال در نظم» محاکمه شدند.
به گزارش ایلنا، جلسهٔ اول دادگاه «موسی هندیجانی»، «مازیار رحیم‌زاده» و «غلامحسین حیدری» از کارگران پتروشیمی رازی، در شعبه ۲ دادسرای عمومی و انقلاب ماهشهر به ریاست قاضی «خشت‌زر» برگزار شد.
بنا بر این گزارش، پرونده قضایی این سه کارگر به شعبه «سربندر» ارجاع داده شده است و همگی آنان با قرار کفالت آزاد شده‌اند.
یکی از نمایندگان کارگران پتروشیمی رازی در تشریح علت اعتراض صنفی کارگران که منجر به تشکیل پرونده قضایی برای‌شان شده است، به ایلنا گفت: اعتراض صنفی بیش از یک هزار کارگر پیمانی پتروشیمی رازی در هفته گذشته، پس از آن صورت گرفت که وعده‌های مدیر عامل این واحد تولیدی در موعد مقرر (۱۸ بهمن) عملی نشد.

مدیر مسئول آسمان با وثیقه آزاد شد





عباس بزرگمهر، مدیر مسئول روزنامه توقیف شده آسمان، روز یکشنبه، چهارم اسفندماه از زندان اوین آزاد شد.
آقای بزرگمهر ساعاتی پس از توقیف روزنامه نوپای آسمان روز پنجشنبه٬ اول اسفندماه تحت تقیب قضایی قرار گرفت و در همان روز بازداشت داشت.
خبرگزاری دانشجویان ایران٬ ایسنا٬ گزارش داده است که بزرگمهر با تودیع وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی آزاد شده است.
خبرگزاری کار ایران٬ ایلنا نیز به نقل از نوشاد عبادی یکی از دوستان بزرگمهر گزارش داده است که روز  یکشنبه وثیقه به دادسرای رسانه سپرده شده و مدیرمسئول آسمات تا زمان تشکیل دادگاه آزاد است. ساعت آزادی مدیر مسئول آسمان هشت شب به وقت تهران اعلام شده است.
نوشاد عبادی همچنین اظهار کرد که لیلا ابراهیمیان٬ گردآورنده مطلبی که باعث توقیف روزنامه شده بود، عصر روز شنبه سوم اسفند با قرار کفالت و تا زمان تشکیل دادگاه آزاد شد.
روزنامه آسمان که کمتر از یک هفته از  انتشار آن می‌گذشت، به خاطر چاپ مطلبی که در آن مجازات قصاص «غیرانسانی» خوانده شده بود، از طرف شماری از رسانه‌های اصولگرا مورد حمله قرار گرفت که در نهایت به توقیف آن منجر شد.

احضار مریم شربتدار قدس به دادگاه انقلاب





مریم شربتدار قدس، معلم و فعال مدنی به دادگاه انقلاب احضار شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، مریم شربتدار قدس همسر فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که طی ماه های گذشته چندین بار برای ارائه ی پاره ای توضیحات به بازپرسی شعبه دو اوین احضار و با قید کفالت آزاد شده بود، باید برای ششم اسفند ماه در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب حاضر شود.
اتهامات وی بر اساس شکایات سپاه “نشر اکاذیب” و “تبلیغ علیه نظام” عنوان شده است. تفهیم اتهام وی به دلیل مصاحبه ها و یادداشت هایی بود که در طول چهار سال گذشته و حبس همسرش در زندان اوین منتشر شده بود.
مریم شربتدار قدس همسر فیض الله عرب سرخی معاون وزیر دولت خاتمی است که به تازگی پس از تحمل بیش از ۴ سال و نیم حبس به اتهام حوادث پس از انتخابات ۸۸ از زندان اوین آزاد شده است.
بر اساس این گزارش، یکی از موارد بازجویی وی ارتباط نزدیک و تعامل با خانواده های زندانیان سیاسی مطرح شده است.
ماه گذشته کلمه خبر داده بود که ساجده عرب سرخی دختر این فعال مدنی نیز پس از چند بار احضار و بازجویی به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب احضار شده اما به دلیل وجود پرونده ی دیگری در دادگاه انقلاب و تقاضای تجمیع از سوی وکیل، دادگاه وی برگزار نشد.
گفتنی است ماه گذشته ریاست شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران، به یکی از دادگاه‌های عمومی کیفری تهران منتقل شده است، قاضی یحیی پیرعباسی، در سال‌های اخیر احکام سنگینی و به ویژه پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸را برای فعالان سیاسی و مدنی صادر کرده بود.

پرونده سازی جدید برای شاهرخ زمانی و رسول بداغی





شاهرخ زمانی و رسول بداغی با پرونده سازی جدید مسئولین زندان به دادگاه اعزام شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، روز شنبه ۳ اسفند ماه رسول بداغی و شاهرخ زمانی به دادسرای عمومی و انقلاب کرج اعزام و مورد توسط بازپرس پرونده اتهامات شورش در زندان، اخلال در نظم و درگیری با مامور به ایشان تفهیم شد.
این دو زندانی سیاسی سالن ۱۲ زندان رجایی شهر نیز اتهامات وارده را کذب دانسته و اعلام کردند بدون حضور وکیل صحبتی نخواهند کرد.
رسول بداغی و شاهرخ زمانی که نسبت به پلمب و تفکیک کتابخانه بند اعتراض کرده بودند، روز شنبه ۲۶ بهمن ماه به سلول انفرادی منتقل شدند.
در پی انتقال رسول بداغی و شاهرخ زمانی به سلول انفرادی دست‌کم ۸ تن از زندانیان سیاسی رجایی شهر دست به اعتصاب غذا زدند و چندین تن دیگر نیز برای اعتصاب غذا اعلام آمادگی کردند.
رسول بداغی و شاهرخ زمانی روز پنج‌شنبه ۱ اسفند ماه به سالن ۱۲ بازگردانده شدند.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «مردانی رئیس زندان رجایی شهر از این دو زندانی سیاسی شکایت کرده است و پرونده جدید بدلیل شکایت وی مفتوح شده.»

احضار حسین قدیانی به دادسرای فرهنگ و رسانه





سردبیر روزنامه وطن امروز گفت: حسین قدیانی با شکایت یک نهاد دولتی به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شد.
رضا شکیبایی در گفت‌وگو با خبرنگار جامعه فارس اظهار داشت: ‌ حسین قدیانی با شکایت یک نهاد دولتی به دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شد.
سردبیر روزنامه وطن امروز افزود: ‌ این شکایت برای ۴ یادداشت منتشره این نویسنده در نقد توافق ژنو صورت گرفته است؛ یادداشت‌های مذکور همگی در روزنامه «وطن امروز» به چاپ رسیده بودند و این نهاد دولتی بطور جداگانه از مدیرمسئول روزنامه «وطن امروز» هم بابت این یادداشت‌ها شکایت کرده است.
وی ادامه داد: نهاد دولتی مذکور این مطالب را «اقدام برخلاف مصوبات شورای عالی امنیت ملی» عنوان کرده است.
شکیبایی بیان داشت: پیش از این، این نهاد دولتی از روزنامه «وطن امروز» برای اطلاع رسانی درباره پرونده فساد نفتی کرسنت و تی‌تر «هولوکاست هسته‌ای» درانتقاد به توافقنامه ژنو شکایت کرده بود.
همچنین حسین قدیانی در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاری فارس ضمن تایید این شکایت عنوان کرد، فردا برای بازپرسی به دادسرای رسانه خواهد رفت.

شاهین دادخواه به بند ۳۵۰ بازگشت





شاهین دادخواه زندانی سیاسی زندان اوین پس از ۵ روز بازجویی در بند ۲-الف و ۲۰۹ به بند ۳۵۰ بازگشت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شاهین (صمد) دادخواه که روز چهارشنبه ۳۰ بهمن ماه از بند ۳۵۰ اوین به بند ۲- الف سپاه منتقل شده بود صبح روز جاری به بند ۳۵۰ اوین بازگشت.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «شاهین دادخواه در این ۵ روز چندین بار به بند ۲۰۹ اوین نیز منتقل شده و هم توسط اداره اطلاعات سپاه و هم وزارت اطلاعات مورد بازجویی قرار گرفته است.»
گفتنی است دکتر شاهین دادخواه متولد ۱۳۵۰ کار‌شناس سیاسی امنیتی کشورهای خاورمیانه است که لیسانس خود را از دانشگاه ناپل ایتالیا، فوق لیسانس از داشگاه بیکنت ترکیه آنکارا و نهایتا دکترای خود را در رشته روابط بین الملل از دانشگاه مادرید اسپانیا دریافت کرده است.
وی که در سمت مشاور در شورای عالی امنیت ملی و جزو اعضا مذاکره کننده هسته‌ای تیم حسن روحانی مشغول به کار بوده است، سابقه شرکت در مذاکرات ایران امریکا در افغانستان، شرکت در مذاکرات سه جانبه ایران عراق امریکا در سال ۸۸ به سرپرستی کاظم قمی سفیر ایران در عراق و همکاری با مرکز مطالعات استراتژیک را در کارنامه خود دارد.

ضرب و شتم لقمان مرادی هنگام اعزام به دادگاه





طی روز یک‌شنبه هنگام انتقال لقمان مرادی به دادگاه وی بدلیل امتناع از پوشیدن لباس دولتی بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، لقمان مرادی زندانی سیاسی سالن ۱۲ زندان رجایی شهر کرج روز یک‌شنبه ۴ اسفند ماه به تنهایی جهت اعزام به شعبه ۷۴ کیفری فراخوانده شد.
وی در هنگام اعزام بدلیل امتناع از پوشیدن لباس دولتی توسط چهار تن از مامورین زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
یک منبع مطلع به گزارشگر هرانا گفت: «لقمان بوسیله مشت و لگد و باتون مورد ضرب و شتم قرار گرفت و چند قسمت از بدن وی نیز آثار کبودی مشهود است. جای باتون روی شانه‌ها، دست و کمر لقمان باقی مانده است. مامورینی که لقمان را مورد ضرب و شتم قرار دادند سعیدغفاری، رضا یوسفی، محسن منصوری و زلف علی نام داشتند.»
در ‌‌‌‌نهایت لقمان مرادی بدون حضور زانیار مرادی به شعبه ۷۴ دادگاه کیفری منتقل و قاضی در مورد اعلام وکیل تعینی و یا تسخیری از وی سئوال کرد.
زانیار مرادی و لقمان مرادی متهم هستند پسر امام جمعه مریوان را به قتل رسانده‌اند.
پرونده ایشان پیش‌تر در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی مورد بررسی قرار گرفته و برای ایشان محکومیت اعدام در نظر گرفته شده است.
لازم به یاد آوریست، این اتهام بار‌ها توسط زانیار و لقمان مرادی رد شده است.

سقوط آزاد دو کارگر از طبقه چهارم قربانی گرفت





سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران از سقوط مرگبار دو کارگر از طبقه چهارم یک ساختمان به زیرزمین خبر داد.
سید جلال ملکی در گفت‌وگو با خبرنگار «حوادث» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در این باره گفت: به دنبال اعلام یک مورد حادثه سقوط کارگران از ارتفاع در ساعت ۷: ۳۰ صبح روز شنبه به سامانه ۱۲۵، ستاد فرماندهی آتش‌نشانان ایستگاه‌ ۴۹ و گروه نجات سه را به محل حادثه واقع در سیمون بولیوار، انتهای الوند اعزام کرد.
وی افزود: پس از حضور آتش‌نشانان در محل حادثه، مشاهده شد که دو کارگر حین کار در طبقه چهارم یک ساختمان در حال ساخت که در مرحله اسکلت و جوشکاری قرار داشت، به طبقه منفی یک سقوط کرده و گرفتار شده‌اند.
سخنگوی سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران با بیان اینکه آتش‌نشانان همزمان با عملیات ایمن‌سازی، اقدامات خود برای نجات این دو کارگر را آغاز کردند، گفت: پس از خارج کردن این افراد، تکنیسین‌های اورژانس با بررسی علائم حیاتی مرگ یک کارگر ۳۰ ساله را تائید و کارگر ۲۰ ساله دیگر را در حالی که به شدت دچار آسیب‌دیدگی شده بود، برای انتقال به مراکز درمانی، سوار بر آمبولانس کردند.
ملکی، تابعیت هر دو کارگر ساختمانی را ایرانی اعلام کرد و گفت: آتش‌نشانان پس از ایمن‌سازی محل و ارائه توصیه‌ها و هشدارهای لازم، در ساعت ۸: ۲۰ به عملیات خود خاتمه دادند.

گوهردشت: این‌جا مرگ هم ناله می‌کند!/ شاهرخ زمانی





قانونِ قصاص برای کشتار قربانیانِ بی‌گناهِ ناعدالتی‌های اجتماعی، کلاه شرعی ولایت مطلقه‌ی فقیه برای ادامه‌ی تبعیض و نابرابری، جهت ممکن و پنهان کردن دزدی‌ها، اختلاس‌ها و کسب ثروت‌های میلیاردی است.
به خاطر اعتراضی که به اعمال و رفتارهای مسئولین زندان در مقابل بستن کتابخانه و افزایش فشارها و محدودیت‌های دیگر کرده بودیم، مرا با دوستم رسول بداغی چند روز به سلول‌های انفرادی البته جداگانه بردند. ای کاش به جای این چند روز ماه‌ها مرا در زندان دیگری به حبس انفرادی می‌بردند ولی در این جهنم نبودم و صحنه‌هایی را که طی چند روز در انفرادی دیدم یا بر اثر شنیدن صداها و فضای موجود تجسم کردم را ندیده و حس نمی کردم، چرا که آن صحنه‌ها و شرایط تمام وجودم را مملو از خشم و غم و اندوه کرده است.
چهار روز پیش یعنی روز سه‌شنبه ۲۹ بهمن ماه بود که در یکی از سلول های انفرادی بند ۵ بودم و داشتم به ستم و اجحافی که در حقم شده بود فکر می کردم و این‌که چه شرایط سختی را باید تحمل کنم و خلاصه برای خودم دل می سوزاندم که صدای پاسدار بند مرا به خود آورد:
«وسائلت را جمع کن باید سلولت را عوض کنم!»
وسائلم را که دو تخته پتو بود زیر بغلم زدم و به دنبال پاسدار بند راه افتادم. همان موقع هشت مرد جوان را دیدم که از روبرو به همان راهرو وارد می‌شدند که من در حال خروج از آن بودم. برق چشمانشان نشان از جوانی آن‌ها داشت ولی وحشت و هولِ هراس انگیزی در نگاه‌شان موج می‌زد. هرگز چنین وحشتی توام با شوق زندگی، ناامیدیِ توام با امید نا مفهوم و شعله‌هایی از نفرت وعشق جمع شده در چشمان کسی ندیده بودم. در هر لحظه از نگاه هر کدام از هشت نفر می‌شد به غوغای آشفته بازارِ طوفانِ فکری آن‌ها که می‌خواستند گذشته، حال و آینده‌ی دهشتناک خود را در یک لحظه به هم پیوند بدهند، دیده می‌شد. فکری صاعقه‌وار در ذهنم پیدا شده بود، قلبم به طپش افتاده بود و تمام وجودم می‌لرزید، بی‌اختیار از پاسدار بند پرسیدم این‌ها را برای چه آورده اند؟ گفت برای اجرای حکم! ابتدا خشکم زد. احساس کردم نمی‌توانم نفس بکشم. نفسم به شماره افتاده بود. دهانم مزه‌ی تلخی گرفته و طوفانی از وحشت و اندوه بر قلبم هجوم آورده بود. نمی‌توانستم درک کنم، درونم در آشوب بود. لحظه به لحظه حالم تغییر می‌کرد، به سختی آب دهانم را قورت دادم و پرسیدم یعنی همه این‌ها را می‌خواهند فردا حلق آویز کنند؟ در اوج وحشت کلمه «آری» را شنیدم. مات و وحشت‌زده بودم، پاسدار بند ادامه داد:
«یکی دو روز است که کارمان همینه، فردا قرار است تعداد بیشتری را بالا بکشند.»
طی چند روز هفته‌ی گذشته من از روزنه‌ی دربسته‌ی سلول شاهد صحنه‌ها، صداها و حرف‌هایی بودم که نشان از مقدمات افزایش جنایت همه جانبه هستند. به گفته پاسدار بند قرار بود فردای آن روز تعداد بیشتری را بالا بِکِشند، یعنی انسان‌های بیشتری را بکُشند. (نظام هیولایی برای سرپا ماندن چقدر خون لازم دارد؟)
پاسدار بند گفت: «ما به خاطرکمبود جا قبول نکردیم، ۴۰ نفر تا آخر این ماه (طی دو روز) در نوبت هستند که برای اعدام باید به اینجا بیاورند.»
نمی‌دانم حرف‌های دیگر پاسدار بند چه بود. او حرف می‌زد ولی من در خود فرو رفته بودم. دیگر هیچ چیزی نمی‌شنیدم. ناخودآگاه و بی اختیار با هر دو دستم بر سرم کوبیدم و از ژرفنای وجودم ضجه‌ای زدم و آه جگرسوزی از درونم بر آمد. می‌خواستم با ذره ذره‌ی توانم فریاد کنم و قطره قطره وجودم را زار زار بگریم. در درون مغزم کلمات، عبارات و جمله‌ها متقاطع و به سرعت در حرکت بودند، که ای نفرین و ننگ بر ما! در کجای این جنایت‌کده ایستاده ایم که این گونه جوانان را به صف کرده به سلاخی می‌برند؟ به کدام دیوار این مسلخ بکوبم سر سنگین و منگ خود را؟
دیگر پاهایم تحمل وزنم را نداشتند. خودم را در سه کنجی سلول به دیواری چسباندم و همان‌جا روی زمین نشستم، نمی‌دانم چقدر طول کشید، همین قدر می‌دانم چهره‌های آن ۸ جوان لحظه‌ای از جلوی چشمم پاک نشدند، اما می‌دانستم قطعا” یکی از آن‌ها همان زمان در همان سلولی بود که من بودم و در همان جا روی همان گلیمی نشسته بود که من نشسته بودم که لابد خیس از اشک و خون صدها جوان بینوای دیگر نیز بوده است. یا شاید در میان طوفانی از فکر و خیال بی‌سرانجام قدم می‌زند. نمی‌توانستم تصور کنم الان به چه چیزی فکر می‌کند و این چند ساعت پایانی زندگی، تا پگاه خونبار فردایش را چگونه خواهد گذراند. کدام تصاویر را در ذهنش مجسم می کند؟ تصویر همسر، فرزند، پدر و مادر، برادر و حواهر…؟ به آن‌ها چه می‌گوید؟ و از آن‌ها چه می‌خواهد؟
باز هم نمی‌دانم، چند ساعتی گذشته بود و چه ساعتی از سحرگاه بود که تق تقِ در سلول‌ها شروع شد، شدت سر و صدای گفتگوها و دستورات و صدای افراد در حال آمد و شد به شدت افزایش یافته بودند و بلافاصله ناله و ضجه و التماس آن بینوایان، ضجه‌های دلخراشی که تا مغز و استخوان را می‌خراشند همه وجودم را تسخیر کرده بود. بالاخره رسیده بود هنگامه‌ی مرگِ دستور داده شده! پس از سال‌ها انتظار در میان امید و ناامیدی و ساعت‌های دهشتناک انتظار در ناامیدی، من که فقط ناظری بودم از پس دیوار که بطور ناقص و بریده بریده این رابطه‌ی خونبار میان حاکمان خونریز با این جوانان را که قربانی‌ مناسبات درنده خوی اجتماعی بودند درک می‌کردم. تنها صدای بال‌های جغد مرگ را از پس دیوار سلول‌های مجاور می‌شنیدم و نمی‌توانستم ضرورت چنین خون‌ریزی را درک کنم، اما سایه‌ی مرگ را از در و دیوار سلول‌های مجاور و مقابل و در تمامی فضای محیط حس می کردم. گویی که ساعت‌ها پیش مرده بودم، ساعت‌ها پیش بار ها و بارها طناب دار را بر گلوی خود و بالا کشیده شدن را احساس کرده بودم. پنجه‌های بغض آن‌چنان گلویم را فشرده بود که یارای حرکت نداشتم، تنها به درب سلول چسبیده بودم، به امید درک کردن خبری یا شاید شنیدن خبری از اعدام نکردن جوانان! در میان گریه و ناله و ضجه‌ها، صداهای دیگری می‌شنیدم. شاید خانواده‌ی آن جوانان بینوا و یا خانواده‌ی شاکیان و اولیای دم را آورده بودند. دیگر زبانم از شرح ماجرای این همه شقاوت و بی‌رحمی ناتوان است.
کاش می‌توانستم! ای کاش می‌توانستم به جای کشاندن خانواده‌ی این جوانان بینوا و قربانی به این مسلخ، خانواده‌ی لاریجانی‌ها، قضات و دیگر حاکمان را به این قربان‌گاه‌ها بیاورم و به آن‌ها بگویم، خوب تماشا کنید، سلاخی و کشتاری که پدران، فرزندان، برادران و خواهران شما راه انداخته‌اند و جوانانی را که طی ۳۵ سال حکومت شما زاده و بزرگ شده‌اند و هر چه هستند محصول تعلیم و تربیت و آموزش جمهوری اسلامی هستند. به آن‌ها می‌گفتم هیولایی که امروز شما از برکت وجود آن احساس خوشبختی می‌کنید با این چنین خون‌ریزی‌ها ارتزاق کرده و پابرجا مانده است و برای برقرار ماندنش هر روز باید خون‌های بیشتری ریخته شود. به آن‌ها بگویم آن چیزهایی که شما با داشتنشان احساس خوشبختی می‌کنید و آن چیزهایی که شما با استفاده از آن‌ها زندگی می‌کنید، رفت و آمد می‌کنید و همه‌ی آن غذاها و خوراکی‌های خو شمزه‌ای که می‌خورید بوسیله‌ی پدر، برادر، خواهر و فرزندانتان با چنین سلاخی‌هایی کسب شده و به خون آغشته شده و با چنین سلاخی‌هایی ادامه پیدا می کنند. اگر با چنین جنایات و سلاخی‌هایی که اقوام درجه یک شما پیش می‌برند مخالفت نکنید شما هم شریک جرم این جنایات هستید.
ای کاش می‌توانستم فیلم و یا حداقل تصاویری از کشتارها تهیه کنم، تا ضمن ثبت در تاریخ به جوامع بشری و حقوق بشری ارائه بدهم و بگویم در زیر کلاهی به نام حسن روحانی و با اسم موهوم «حقوق بشر اسلامی» چه جنایاتی نه تنها هنوز ادامه دارد، بلکه به شدت افزایش یافته است. چگونه جوانان بینوای ایران را که هرچه باشند حاصل موجودیت جمهوری اسلامی هستند، دسته دسته به دار کشیده، برای تداوم زندگی هیولا در پای مناسبات و روابط ارتجاعی ذبح می کنند و دندان‌های خونین خود را پشت نقاب‌هایی با لبخند پنهان می‌کنند. این جنایت‌ها در مقابل چشمان مثلا” مسئولین به اصطلاح محیط زیست و حیات وحش که با فیس و افاده‌های عاریت گرفته شده و رقت‌انگیز از دل‌سوزی‌هایشان نسبت به حیات وحش و حفاظت آن داد سخن سر می‌دهند اتفاق می‌افتد. این که چگونه جوانان تیره بخت و مظلوم، آری انسان‌ها را دسته دسته در مقابل دیدگان عزیزانشان بر دار می‌آویزند و برای سر پا نگهداشتن هیولا چنان طرحی برای افزایش سلاخی دارند که دچار کمبود جا برای کشتار شده‌اند.
وای بر ما، وای بر کسانی که از حاصل خونریزی‌ها زندگی می کنند، وای بر کسانی که خونریزی‌ها را دیده با همکاری‌های‌شان آن را بزک می کنند، وای بر صیادان انسانها که جز مرگ سخت سرنوشتی ندارند.
منبع: کمبته حمایت از شاهرخ زمانی